چند روزی از در میخانه سروا می زنم
پشت دستی بر قدح، سنگی به مینا می زنم
چند در گرداب سرگردان بگردم چون حباب
می کشم چون موج میدان و به دریا می زنم
بر نمی تابد غبار کلفتم آغوش شهر
می شوم سیلاب و بر دامان صحرا می زنم
بلبلم اما می گلرنگ معشوق من است
قمریم اما نوا بر سرو مینا می زنم
خویش را مرغابیان اشک برمژگان زنند
من کجا مژگان به هم بهر تماشا می زنم
حسن او در دیده خورشید مژگان را گداخت
من همان از سادگی فال تماشا می زنم
شیشه ای کز غمزه خوبان دلش نازکترست
از جنون من دمبدم بر سنگ خارا می زنم
من که جان بخشی چو خضر شیشه دارم در بغل
خنده قهقه بر اعجاز مسیحا می زنم
می فتد هر روز در کارش شکست تازه ای
من ز سودای سر زلفی که سر وا می زنم
عمرها صائب به شهر عقل بودم کوچه بند
مدتی هم با غزالان سر به صحرا می زنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالاتی از سرگشتگی و شیدایی شاعر میپردازد. او از روزهایی میگوید که به میخانه سر میزند و از طریق نوشیدن شراب، به آرامش میرسد. شاعر با وجود سردرگمی و درگیریهای احساسی، به زیبایی معشوقهاش اشاره میکند و میگوید که عشق او در چشمش تابیده و او مدام در حال تماشا و تحسین زیبایی معشوقاش است. او خود را در دنیایی از احساسات متضاد مییابد؛ در حالی که دیگران به زندگی عادی ادامه میدهند، او مدام در جستجوی لذتهای عاشقانه و زیباییهای عمیق است. شاعر از شکستها و ناکامیهای خود در عشق و زندگی سخن میگوید و در نهایت به این نتیجه میرسد که در دل زندگی و عشق، ممکن است به آرامش نرسد و همیشه در حال جستجو باشد.
هوش مصنوعی: مدتی است که به میخانه میروم و در آنجا مشغول به خوشگذرانی هستم. با یک دست بر روی جام میزنم و با دست دیگر سنگی به مینا (ظرفی که به عنوان نوشیدنی استفاده میشود) میزنم.
هوش مصنوعی: چندبار باید در گرداب پر پیچ و خم بچرخم؟ مثل حبابی که در آب ظاهر میشود و از بین میرود، من هم در حرکت هستم و در نهایت به دریا میرسم.
هوش مصنوعی: غبار سنگینی بر من نمینشیند و برایم مشکلی ایجاد نمیکند. من میخواهم وارد شهر شوم و مانند سیلاب در آن جریان پیدا کنم و بر دامن صحرا تأثیر بگذارم.
هوش مصنوعی: من مانند بلبل هستم، اما گلرنگی که دوستدارم، زیبایی خاصی دارد. من قمری هستم، ولی آهنگ زیبایی را برای سرو مینا میزنم.
هوش مصنوعی: من به حال خود گرفتار شدهام و این احساس را دارم که دیگران هم با درد و رنج من همدردی میکنند. در چنین شرایطی، من به کجا میتوانم نگاه کنم و به تماشا بنشینم؟
هوش مصنوعی: زیبایی او مانند آفتابی است که مژگانش را ذوب کرده است و من از روی سادگی فقط به تماشای او نشستهام.
هوش مصنوعی: شیشه ای که به خاطر جذابیت زیباییها آسیبپذیرتر از حالت دیوانگی من است، مدام بر سنگ سخت میکوبم.
هوش مصنوعی: من همچون خضر که جان را به زندگی میبخشد، در آغوش خود یک شیشه دارم و با خندهای بلند بر معجزات مسیحا میخندم.
هوش مصنوعی: هر روز در کار عشق خود شکست و ناکامی جدیدی را تجربه میکنم، زیرا من هنوز در آرزوی موهای گیسوانت هستم که همیشه در حال تغییر هستند.
هوش مصنوعی: سالها در شهر عقل و دانش زندگی کردم و با تفکر و عقلانیت در کوچهها گام میزدم، اما به مدت کوتاهی با زیباییها و خوشیهای زندگی خود را رها کرده و به دشتها و طبیعت میروم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آستین گریه را گاهی که بالا می زنم
سیلی سیلاب بر رخسار دریا می زنم
نیستم بیکار، شغلی می تراشم بهر خویش
دست اگر بردارم از سر تیشه برپا می زنم
کی هوای گوشه عزلت ز سر بیرون کنم
[...]
خنده بر حال گرانباران دنیا می زنم
از سبکباری چو کف بر قلب دریا می زنم
بادبان کشتی من شهپر پروانه است
سینه بر دریای آتش بی محابا می زنم
تا چو سوزن رشته الفت گسستم از جهان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.