اهل معنی را تماشا مانع جمعیت است
حلقه چشمی که شد حیران، کمند وحدت است
عالم بی انقلابی هست اگر زیر فلک
پیش ارباب نظر دارالامان حیرت است
از پریشان گردی نظاره دل صد پاره است
جمع چون گردد نگه، شیرازه جمعیت است
گوشه گیری می کند روشن دل تاریک را
حاصل بیهوده گردی ها غبار کلفت است
در شکارستان دنیا آنچه می باید گفت
شاهباز دیده روشندلان را، عبرت است
حلقه دامی که باشد خوردن دل دانه اش
پیش ارباب بصیرت حلقه جمعیت است
تیغ لنگردار باشد بر سر آزادگان
سایه بال هما هر چند چتر دولت است
نعمتی کز شکر عاجز می کند گفتار را
در جهان آفرینش، صحت و امنیت است
پیش ازان کز طبل رحلت دست و پا را گم کنی
زاد راهی جمع کن ای بی خبر تا فرصت است
از بهار نوجوانی آنچه بر جا مانده است
در بساط من همین خواب گران غفلت است
خانه بردوشی علاج سیل آفت می کند
وعده گاه مردم بیکار کنج عزلت است
ناخن و منقار شاهین از کجی گیرا بود
رشوت از مردم گرفتن بر کجی ها حجت است
کاروان را گرچه در دنبال میباشد غبار
گرد خواری پیش خیز کاروان عزت است
شکوه هر کس می کند صائب ز درد و داغ عشق
مشت خاکی بر دهانش زن که کافر نعمت است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی همچون وحدت، تنهایی، و معانی عمیق زندگی میپردازد. شاعر به بیان این مسئله میپردازد که انسانهای اهل معنی و بصیرت در دنیای پر از جمعیت و دغدغهها، ممکن است از مشاهده حقیقت و وحدت دچار حیرت شوند. او همچنین به عدم انقلابی بودن عالم اشاره میکند و میگوید که واقعیتهای زندگی از قبیل تجربیات ناگوار و غفلت، موجب پریشانی دل انسانها میشود.
شاعر از "شاهباز" یا روشندلان یاد میکند که باید عبرت بگیرند و بر اهمیت زمان و فرصتها تاکید میکند. او بهبود وضعیت و امنیت زندگی را به عنوان نعمتی میداند که در جهان وجود دارد. در نهایت، با اشاره به عشق و دردهای آن، شاعر به نقد جامعه و عدم قدردانی از نعمتها میپردازد و تأکید میکند که انسان باید برای دنیای بهتر و معانی عمیقتر تلاش کند و از غفلت فاصله بگیرد.
هوش مصنوعی: آدمهای اهل فهم و معنی به خاطر تماشا و دیدن زیباییهای معنوی، نمیتوانند در جمع جمع شوند. وقتی که چشمها به شگفتیها مینگرند، در واقع در کمند و وابستگی به وحدت معنوی گرفتار میشوند.
هوش مصنوعی: دنیا بدون تغییر و تحول، تنها به یک مکان بیتحرک تبدیل میشود و اگر کسی تحت نظر قدرتمندان باشد، فقط به حیرت و شگفتی دچار میشود.
هوش مصنوعی: نگاه به دل عاشقانی که در هم ریخته و پراکندهاند، نشان میدهد که چگونه میتوانند این حال آشفته را به یکپارچگی و جمع تبدیل کنند. در واقع، جمع شدن این دلها شبیه به نظم و سازماندهی در یک مجموعه است.
هوش مصنوعی: کنارهگیری باعث میشود که دل روشن از تیرگیها دچار سردرگمی شود و نتیجه بیفایده این دوریها، تنها به وجود آمدن غباری غلیظ و ناپاکی است.
هوش مصنوعی: در دنیای پر از شکار و تجربه، چیزی که باید بیان شود برای افرادی که بینش و بصیرت دارند، درس عبرتی است که میتوان از آن گرفت.
هوش مصنوعی: در جمعی که افراد آگاه و با بصیرت حضور دارند، قلبها و احساسات انسانها تحت تأثیر قرار میگیرد و میتوانند به همدیگر وابسته شوند. در واقع، زندگی در چنین جمعی مانند دامی است که دل به دانههای آن میسپارد.
هوش مصنوعی: تیغی که در دست نگه داشته شده، میتواند بر سر آزادگان سایه اندازد، هرچند که چتر حکومت و قدرت نیز بر فراز آنها گسترده شده است.
هوش مصنوعی: نعمت و موهبتی که انسان را از بیان شکرگزاری ناتوان میسازد، در میان تمامی خلقت، عبارت است از سلامتی و ایمنی.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به پایان عمر نزدیک شوی و نتوانی تصمیم بگیری، بهتر است که خودت را آماده کنی و برای سفر به سوی آخرت تجهیزات لازم را جمعآوری کنی، ای کسی که بیخبر هستی، تا وقتی که هنوز فرصت داری.
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، تنها چیزی که از آن زمان برای من باقی مانده، همین خواب سنگین غفلت و بیخبری است.
هوش مصنوعی: کسانی که همیشه در حال جابجایی و بیثباتی هستند، در برابر مشکلات و سختیها نمیتوانند چارهای بیابند. در عوض، افرادی که در گوشهای از زندگی شان ثابت و آرام هستند، فرصتی برای استراحت و دوری از بیخبری و بیکاری دارند.
هوش مصنوعی: ناخن و منقار شاهین به خاطر کج بودن و شکستگیاش برای گرفتن رشوه از مردم دلیل و توجیهی میشود.
هوش مصنوعی: اگرچه کاروان گرد و غبار را دنبال میکند، اما پیشرفت و رهایی از دغدغهها، رمز عزت و سربلندی آن کاروان است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از عشق و دردش شکایت میکند، باید به او یادآوری کرد که در برابر نعمتهایی که دارد، ناسپاسی کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
داغ عشقت بر رخ جانها نشان دولت است
هر که محروم است ازین دولت سزای محنت است
گر بلا افزون فرستی من بدین نعمت هنوز
شکر می گویم که در شکرت مزید نعمت است
از بزرگی گر سگ خود خوانیم که گه رواست
[...]
عشق تو دُرٌی ست کان را جان عاشق قیمت است
هر که نتوانست دادن قیمتش بی همت است
میکنم بی منتی جان را نثار روی دوست
گر قبول افتد ترا بر جان من صد منت است
تو سهیلی، تا کجا تابی و کی طالع شوی
[...]
گر مرا پیش سگانش نیست عزت، دور نیست
حرمت هرکس عزیز من بقدر عزت است
گر پریشان شد دل از زلفش نسیمی! دور نیست
زان که در هریک پریشانیش صد جمعیت است
این همایون خیمه یارب روضهای از جنت است
یا نموداری مگر از کار گاه قدرت است
همچو طاوس فلک در جلوه حسن است از آن
سایه گستر بر زمین همچون همای دولت است
بر زمین هر سو بصد میخ و طنابش بسته اند
[...]
گفت احمد حیدر است از من چو هارون از کلیم
این بیان شرک امر و کمال عزت است
ای که می گویی علی را در نبوت نیست دخل
مشرک امر نبوت نیست حفظ ملت است
شهرتی دارد که چون می رفت از دنیا رسول
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.