گنجور

 
صائب تبریزی

خال بر رخسار جانان گرنباشد گو مباش

مور در ملک سلیمان گرنباشد گو مباش

می فشاند خار در راه تماشا شرم عشق

خار دیوار گلستان گرنباشد گو مباش

قیمت یوسف عزیز مصر می داند که چیست

اعتبارش پیش اخوان گر نباشد گومباش

حسن را شرم محبت پرده داری می کند

چشم بیدار نگهبان گرنباشد گو مباش

عندلیب مست را، هم نغمه ای درکارنیست

نغمه سنجی در گلستان گرنباشد گومباش

طوق زنجیر جنون کار گریبان می کند

جامه مارا گریبان گرنباشد گو مباش

از سر ما گو سر خود گیر عقل خشک مغز!

کف به روی بحر عمان گرنباشد گو مباش

ماکه از درد طلب مطلوب خود رایافتیم

کعبه مقصد نمایان گر نباشد گو مباش

خامه صائب به طوفان می دهد آفاق را

در بساط ابر، باران نباشد گو مباش