گنجور

 
صائب تبریزی

اشکی که از ندامت ریزند باده خواران

شیرازه نشاط است چون رشته های باران

ایام خط مگردید غافل ز گلعذاران

کاین سبزه همعنان است با ابر نوبهاران

تخمی است پوچ در خاک، خونی است مرده در پوست

مغزی که آرمیده است در جوش نوبهاران

روی زمین ازیشان رنگ نشاط دارد

حاشا که زرد گردد رخسار لاله کاران

ایام نوبهاران غماز شوره زارست

از خانه برنیایند زهاد روز باران

از روزگار حاصل هر کس به قدر دارد

بی حاصلی است ما را حاصل ز روزگاران

دریا ز جوش گوهر اندیشه ای ندارد

دیوانه را نباشد پروای سنگباران

دام فریب پنهان در زیر خاک دارند

ایمن نمی توان بود از مکر سبحه داران

آغاز خط مشکین عیدی است عاشقان را

نزدیک شام باشند خوشوقت روزه داران

بر شیر، نیستان بود انگشت زینهاری

روزی که بود آن طفل در سلک نی سواران

زان چهره عرقناک زنهار برحذر باش

سیلاب عقل و هوش است این قطره های باران

غواص را ز دریا بیرون خموشی آرد

پاس نفس ضرورست در بزم باده خواران

در پیش سیل آفت کوهی است پای بر جا

هر چند پست باشد دیوار خاکساران

آیینه پیش زنگی بی آبروی باشد

زشت است دختر رز در چشم هوشیاران

دوزخ بهشت گردد پاکیزه طینتان را

در بوته گدازند آسوده خوش عیاران

ایام نوجوانی غافل مشو ز فرصت

کاین آب برنگردد دیگر به جویباران

چون آب زندگانی صائب به من گواراست

روز مرا سیه کرد هر چند روزگاران

 
 
 
امیر معزی

ای شاه تاج‌داران وی تاج شهریاران

گردون کامکاری خورشید کامکاران

گر عید روزه‌داران بر خلق هست فرخ

دیدار توست فرخ بر عید روزه‌داران

جز تو جلال دولت نامد زپادشاهان

[...]

سعدی

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران

کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران

هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد

داند که سخت باشد قطع امیدواران

با ساربان بگویید احوال آب چشمم

[...]

سیف فرغانی

از لطف وحسن یارم در جمع گل عذاران

چون برگلست شبنم چون بر شکوفه باران

در صحبت رقیبان هست آن نگار دایم

شمعی بپیش کوران گنجی بدست ماران

ای جمله بی تو غمگین چون عندلیب بی گل

[...]

امیرعلیشیر نوایی

ساقی حیات بخشد چون باد نوبهاران

چون ابر رخت هستی کش سوی کوهساران

خاطر سخن شنو کن دفتر به می گرو کن

در طور فقر نو کن آئین کامکاران

باد از مسیح دم زد لاله به که علم زد

[...]

یغمای جندقی

تفریق جسم و جان است بدرود دوستداران

با آتش جدائی باد است پند یاران

دل دجله دیده دریا برق آه و اشک باران

بگذار تا بگرئیم چون ابر در بهاران

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه