کسی برون سرازین بحربیکرانه کند
که سربه اره پشت نهنگ شانه
زمانه روی گل سرخ را بر آتش داشت
سزای آن که شکرخند بیغمانه کند
ز جوش گل نفس غنچه پردگی شده است
چگونه مرغ درین گلشن آشیانه کند
شکر به چاشنی زهر عادتی نرسد
زمانه ساز چه اندیشه از زمانه کند
شدم مقیم به دشت جنون چه دانستم
که موج ریگ روان کار تازیانه مند
به نخل خامه صائب شکستگی مرساد
که اختراع غزلهای عاشقانه کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف دنیای پر درد و ابتذال میپردازد. او به تبیین چالشهای زندگی و تأثیرات گذر زمان بر زیباییها و احساسات انسانی میپردازد. شاعر از تضاد میان غم و شادی، و زهر و شکر صحبت میکند و به بیتفاوتی زمانه نسبت به زیباییهای عشق و غزلهایی که از دل عاشق برمیخیزد، اشاره میکند. همچنین، او به احساس جنون و سردرگمی در دنیای پرآشوب اشاره دارد و از تلاش برای یافتن معنا در این وضعیت سخن میگوید.
هوش مصنوعی: کسی میتواند در دریای بیپایان شنا کند که به اندازه کافی قوی و شجاع باشد و بتواند با موجودات بزرگ و خطرناک مقابله کند.
هوش مصنوعی: دنیا بر گل سرخی که در اوج زیبایی است، آتش میافروزد، زیرا آن گل در برابر دمش شیرین و بیخودانه میخندد.
هوش مصنوعی: از شدت شور و شوق گل، غنچه به شکوفه تبدیل شده است. حالا چگونه پرندهای میتواند در این باغ زندگی کند؟
هوش مصنوعی: شکر هرگز با زهر ترکیب نمیشود و زمان نیز به خودی خود به این موضوع اهمیت نمیدهد. بنابراین نیازی نیست که انسان از زمانه دغدغهای داشته باشد.
هوش مصنوعی: به دشت جنون پناه بردم و نمیدانستم که جریان شن مانند تازیانه بر من ضربه خواهد زد.
هوش مصنوعی: نخل خامهای که اشاره به آن شده است، نشاندهندهی یک روح خلاق است که با تلاش و سختی به آثار عاشقانهای میرسد. به نوعی، این بیت به کشف زیباییها و احساسات عمیق انسانی در قالب غزلها اشاره میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شده است بلبل داود و شاخ گل محراب
فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
یکی سرود سراینده از ستاک سمن
یکی زبور روایت کننده از محراب
نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه
[...]
شبی چو روز فراق بتان سیاه و دراز
درازتر ز امید و سیاه تر ز نیاز
ز دور چرخ فرو ایستاده چنبر چرخ
شبم چو چنبر بسته در آخرش آغاز
برآمده ز صحیفه فلک چو شب انجم
[...]
گرفت مشرق و مغرب سوار آتش و آب
ربود حرص امارت قرار آتش و آب
همی شکنجد باد و همی شکافد خاک
به جنبش اندر دود و بخار آتش و آب
به خشگ و تر به جهان دربگشت ناظر عقل
[...]
خری سبوی سرو روده گوش و خم پهلو
کماسه پشت و کدو گردن و تکاو گلو
چو آمد آید با او سبوی و روده و خم
چو شد کماسه رود با وی و تگا و کدو
خری سرش ز خری چون کدوی بیدانه
[...]
زهی بمشرق و مغرب رسیده انعامت
شکوه خطبه وسکه زحشمت نامت
زتست نصرت اسلام از آن فلک خواند است
حسام دولت و دین و علاء اسلامت
بزرگ سایه یزدان و آفتاب ملوک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.