خجلت از خرده جان می کشم از قاتل خویش
نشود هیچ کریمی خجل ازسایل خویش!
دلی آباد نگردید ز معماری من
حاصلم لغزش پابود زآب و گل خویش
ره نبردم به دلارام خود از بی بصری
گرچه گشتم همه عمر به گرد دل خویش
آه و صد آه که چون قافله ریگ روان
میروم راه و ندارم خبر ازمنزل خویش
نشد از آب شدن در صدف سینه گهر
چه کنم گر نکنم خون دل ناقابل خویش ؟
عالم از دست حنا بسته نگارستانی است
من درمانده به پیش که برم مشکل خویش ؟
چه زنم قطره درین بحر به امید کنار؟
چون گهر گرد یتیمی است مرا ساحل خویش
آب چون ابر کند همت سرشار، مرا
از گهر مهر زنم گر به لب سایل خویش
به تماشای تو هرکس ز خود آید بیرون
تا قیامت نکند یاد ز سر منزل خویش
زود باشد که به صد شمع و چراغم جوید
دور کرد آن که مرا بیگنه ازمحفل خویش
نیست از رحم به عاشق سخن سخت زدن
چه به هم می شکنی بال و پر بسمل خویش؟
نیست صائب به جز ازچشم تهی، چون غربال
حاصل سعی من از خرمن بی حاصل خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به مشکلات و تهیدستیهای خود اشاره میکند و از احساس خجالت و پشیمانی نسبت به درون خویش سخن میگوید. او به معمار بودن دلی کههرگز آباد نشده، میبالد و به تلاشهای بیثمرش در جستجوی آرامش و عشق اشاره میکند. شاعر احساس میکند در زندگیاش گم شده و هیچ نشانهای از مقصد نبیند. او همچنین از درد و رنجهایی که بر دوش دارد سخن میگوید و میپرسد چگونه میتواند این زخمها را تحمل کند. در نهایت، او در مییابد که عشق و توجه دیگران در ویرانیهای خود، به او کمکی نمیکند و احساس تنهایی و یتیمی به او دست میدهد.
هوش مصنوعی: من به خاطر جان کمارزش خود از کسی که به من آسیب میزند، شرمنده و ناراحت هستم. اما هیچ انسان بزرگواری از کسانی که از او تقاضا میکنند یا درخواستی دارند، شرم نمیکند.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر کارهای من آباد نشد، چون اشتباهاتم از عدم توجه به ذات خودم ناشی شد.
هوش مصنوعی: من به خاطر نداشتن آگاهی نتوانستم به محبوبم دست یابم، حتی اگر تمام عمرم را صرف دوری از دل خودم کردم.
هوش مصنوعی: درودی به شدت بر لبان میزنم چون همچون جادهای که ریگها در آن روان است، در حرکت هستم و هیچ اطلاعی از مقصد و منزل خود ندارم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم الماس درون سینهام را به آب تبدیل کنم، حال اگر دلم بشکند و درد کشم، چه باید بکنم؟
هوش مصنوعی: عالم به خاطر زیباییهای موجود در آن، مانند حنای خوشرنگی است که همه چیز را زینت میبخشد. اما من در این دنیای زیبا، سردرگم و درماندهام و نمیدانم برای حل مشکلاتم به کجا بروم.
هوش مصنوعی: چه کار میتوانم بکنم که در این دریای بزرگ، به امید رسیدن به ساحل امنیت، تنها یک قطره هستم؟ چون مانند مرواریدی هستم که یتیم و بیکس به دور از ساحل خود میچرخم.
هوش مصنوعی: وقتی آب مانند ابر با عزم و ارادهای قوی میبارد، من نیز از عشق و محبت خویش به دیگران میافزایم، اگر به سرچشمهی وجود خودم نزدیک شوم.
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق و زیبایی تو را ببیند، چنان غرق در تماشای تو میشود که هیچگاه به یاد خانه و مقام قبلیاش نخواهد افتاد.
هوش مصنوعی: بسیار زود خواهد گذشت که کسی که بیگناه است، به خاطر یک صد شمع و چراغ، از گردهماییاش طرد خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر عاشق را به سختی وادار به سخن کنی، انگار که با این کار بال و پر کسی را که زخمی است، میشکنی. پس باید با محبت با او رفتار کرد.
هوش مصنوعی: صائب میگوید که او به جز از دیدن چیزهای بیفایده و بینتیجه، چیزی نمیبیند. تمام تلاشهای او هم مانند غربالی است که فقط خاک را از دانهها جدا میکند و در نهایت به هیچ نتیجهای نمیرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر کسی پهلوی یاری به هوای دل خویش
ما گرفتار به داغ دل بیحاصل خویش
چند بینم سوی خوبان و دل از دست دهم
وقت آنست که دستی بنهم بر دل خویش
روزگاری سر من خاک درت منزل داشت
[...]
چند سوزیم ز داغ دل بیحاصل خویش
آه ازین داغ دل و وای ز دست دل خویش
هرکه در دست غمم دید بدین سوختگی
گفت بازآمده مجنون سوی سرمنزل خویش
میگدازد همه شب همنفسم شمع صفت
[...]
خواهم امروز عتابی بکنم با دل خویش
کز چه رو سعی کند در غم بی حاصل خویش
اگر آن سرو ببیند قد خود ر ا در آب
قدر ما را بشناسد چو شود مایل خویش
گفتم از زلف تو دل چون برهانم به شگفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.