دل چو گردد صاف آن مه بی حجاب آید برون
صبح چون گردید روشن، آفتاب آید برون
می جهد آتش چو شمع از دیده گریان من
هیچ کس نشنیده است آتش ز آب آید برون
بی دهن شو تا غم روزی نباید خوردنت
کوزه لب بسته از خم پر شراب آید برون
گریه چندین عقده مشکل به کار دل فزود
از نزول قطره از دریا حباب آید برون
موج بی آرام باشد بحر تا در شورش است
نبض عاشق چون به مرگ از اضطراب آید برون؟
محو گردد در فروغ عشق، عقل خیره سر
دزد در کنجی خزد چون ماهتاب آید برون
تا نسوزی چرخ را صائب ز آه آتشین
آفتاب دل محال است از حجاب آید برون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ رهایی دل و ظهور عشق و احساسات عمیق انسان است. شاعر بیان میکند که وقتی دل پاک و صاف باشد، عشق و زیبایی مانند صبح و آفتاب خود را نشان میدهند. اشک و عواطف مانند آتش درون آدمی هستند که از دل میجوشند، و این احساسات به تنهایی نمیتوانند از آب برخیزند. همچنین، شاعر به این نکته اشاره میکند که به جای غم خوردن، باید از دل پاک و خالی از درد زندگی کرد. در نهایت، بیان شده که عشق میتواند عقل را به خاموشی بکشاند و در این حالت، حقیقت و زیبایی در زندگی نمایان میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی دل انسان پاک و بیآلایش میشود، روشنی و زیبایی مثل معشوقی بدون حجاب به ظهور میرسد. همچنان که صبح میرسد و روشنایی آن با طلوع آفتاب همراه میشود.
هوش مصنوعی: آتش درون من مانند شمعی است که از چشمانم میجوشد و هیچ کس تا به حال نشنیده است که آتش از آب خارج شود.
هوش مصنوعی: خاموش باش تا از غم و درد روزگار خبری نباشد. مانند کوزهای که دهانهاش بسته است و از آن شراب نمیریزد، تو نیز در سکوت بمان تا از رنجها دور بمانی.
هوش مصنوعی: گریههای فراوان، مشکلات زیادی را به دل میآورد. مانند اینکه با ورود یک قطره آب به دریا، حبابی شکل میگیرد و به بیرون میآید.
هوش مصنوعی: زمانی که دریا در اضطراب و ناآرامی باشد، نبض عاشق در حیاتش چطور ممکن است که از تلاطم و ناآرامی خارج شود؟
هوش مصنوعی: عقل و هوش انسان در نور و زیبایی عشق ناپدید میشود و مانند دزد پنهان میماند. وقتی که عشق مانند ماهتاب بر دلها میتابد، عقل نمیتواند در آن فضا نمایان باشد.
هوش مصنوعی: برای اینکه چرخ زندگی به درستی بچرخد، لازم است که قلب تو تحت تأثیر درد و عواطف داغ نباشد. تنها با رها شدن از حجابهای درونی، میتوان به حقیقت رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر شبی آن مه ز منزل بی نقاب آید برون
ز اول شبه تا دم صبح آفتاب آید برون
تا به چشم من خیال آن به آمد خواب رفت
چون نمک افتد درون دیده خواب آید برون
از جگر خونی که ریزم دل غذا میسازدش
[...]
با چنین حسن آن صنم گر بی حجاب آید برون
آفتاب از برقع و ماه از نقاب آید برون
گر شبی طالع شود بر بام چون بدرالدجا
تا صباح از شام زلفش آفتاب آید برون
تا بود مهمان چشم من خیال چشم او
[...]
بس که آن گل صبحدم با آب و تاب آید برون
گر فشارم دیده برعکسش، گلاب آید برون
از فروغ چهره، ابرویش نمی آید به چشم
چون مه نو کز پناه آفتاب آید برون
نشکند بی دستبرد ساغر می سد شرم
[...]
صبحدم مطلوب چون مست شراب آید برون
ز آه صدیقان او بوی کباب آید برون
کی شود ظاهر کرامت از ولی پیش نبی
ذره ها پنهان شود چون آفتاب آید برون
سال ها شد جای در ویرانهٔ دل کرده ام
[...]
شوخ شهرآشوب من گر بیحجاب آید برون
با تماشای جمالش آفتاب آید برون!
از می وصلش رقیبان جمله یکسر کامیاب
سوی عاشق آن جفاجو با عتاب آید برون!
در چمن بیروی او با گل چسان سازم نگه؟!
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.