گنجور

 
صائب تبریزی

دل چو گردد صاف آن مه بی حجاب آید برون

صبح چون گردید روشن، آفتاب آید برون

می جهد آتش چو شمع از دیده گریان من

هیچ کس نشنیده است آتش ز آب آید برون

بی دهن شو تا غم روزی نباید خوردنت

کوزه لب بسته از خم پر شراب آید برون

گریه چندین عقده مشکل به کار دل فزود

از نزول قطره از دریا حباب آید برون

موج بی آرام باشد بحر تا در شورش است

نبض عاشق چون به مرگ از اضطراب آید برون؟

محو گردد در فروغ عشق، عقل خیره سر

دزد در کنجی خزد چون ماهتاب آید برون

تا نسوزی چرخ را صائب ز آه آتشین

آفتاب دل محال است از حجاب آید برون

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال خجندی

گر شبی آن مه ز منزل بی نقاب آید برون

ز اول شبه تا دم صبح آفتاب آید برون

تا به چشم من خیال آن به آمد خواب رفت

چون نمک افتد درون دیده خواب آید برون

از جگر خونی که ریزم دل غذا میسازدش

[...]

نسیمی

با چنین حسن آن صنم گر بی حجاب آید برون

آفتاب از برقع و ماه از نقاب آید برون

گر شبی طالع شود بر بام چون بدرالدجا

تا صباح از شام زلفش آفتاب آید برون

تا بود مهمان چشم من خیال چشم او

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از نسیمی
طغرای مشهدی

بس که آن گل صبحدم با آب و تاب آید برون

گر فشارم دیده برعکسش، گلاب آید برون

از فروغ چهره، ابرویش نمی آید به چشم

چون مه نو کز پناه آفتاب آید برون

نشکند بی دستبرد ساغر می سد شرم

[...]

سعیدا

صبحدم مطلوب چون مست شراب آید برون

ز آه صدیقان او بوی کباب آید برون

کی شود ظاهر کرامت از ولی پیش نبی

ذره ها پنهان شود چون آفتاب آید برون

سال ها شد جای در ویرانهٔ دل کرده ام

[...]

طغرل احراری

شوخ شهرآشوب من گر بی‌حجاب آید برون

با تماشای جمالش آفتاب آید برون!

از می وصلش رقیبان جمله یکسر کامیاب

سوی عاشق آن جفاجو با عتاب آید برون!

در چمن بی‌روی او با گل چسان سازم نگه؟!

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه