سینه را از آرزو چون بی نیازان پاک کن
از دل بی مدعا خون در دل افلاک کن
برنمی آیی به شرم نوبهار رستخیز
دانه خود را بسوزان، آنگهی در خاک کن
تا نیفتاده است از پرگار، غربال بدن
خرمن خود را به چندین چشم از غش پاک کن
در طریق جانفشانی از شراری کم مباش
خرده جان صرف آن رخسار آتشناک کن
بر امید صبحدم شب را به غفلت مگذران
فیض صبح از آه سرد خویشتن ادراک کن
هیزم تر بیش ازین مفروش پیش عارفان
دست کوتاه از عصا و شانه و مسواک کن
انتظار مرگ بی پروا کشیدن کاهلی است
راه خود نزدیک چون پروانه چالاک کن
چند بر بستر نهی پهلو چو خواب آلودگان؟
چون سبکروحان کمند وحدت از فتراک کن
یوسف سیمین بدن را با قبا در بر مکش
از نسیم صبحدم چون گل گریبان چاک کن
در زمین پاک ریزد دانه ابر نوبهار
گوهر شهوار خواهی چون صدف دل پاک کن
تا درین بستان به کف داری عنان اختیار
گریه ای، صائب به عذر کجروی چون تاک کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اولا کبر و تکبر را ز دامن پاک کن
پس به فرق شهوت و عجب و تمنا خاک کن
جامه منت به تیغ بینیازی چاک کن
روح قدسی شو چو عیسی جای در افلاک کن
تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن
در جهان گریاندن آسانست اشکی پاک کن
گر نسیم فیض خواهی از گلستان وجود
یک سحر چون گل به عشق او گریبان چاک کن
هرکه بار او سبکتر راه او نزدیکتر
[...]
از غبار خودنمائیها عمل را پاک کن
دانه تا حاصل دهد پنهان بزیر خاک کن
تا جمال شاهد مقصودت آید در نظر
زنگ غفلت پاک از آئینهٔ ادراک کن
عالم اکبر توئی همصحبت عالم گزین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.