جام هیهات است از صهبا کند پهلو تهی
این حبابی نیست کز دریا کند پهلو تهی
آستانش سجده گاه سرفرازان می شود
هر که چون محراب از دنیا کند پهلو تهی
رفت بر باد فنا در یک نفس عمر حباب
این سزای آن که از دریا کند پهلو تهی
دامن نقصان مده از کف که چون گردد تمام
مه ز خورشید جهان آرا کند پهلو تهی
اهل بینش (را) گزیر از سختی ایام نیست
این شراری نیست کز خارا کند پهلو تهی
زین گرانجانان که کوه قاف ازیشان شد سبک
وقت آن کس خوش که چون عنقا کند پهلو تهی
در گلستانی که اشک ما سراسر می رود
لاله از شبنم ز استغنا کند پهلو تهی
از شبیخون اجل صائب نگردد مضطرب
هر که پیش از مرگ از دنیا کند پهلو تهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زاهد از خشکی است کز مینا کند پهلو تهی
ساحل لب تشنه از دریا کند پهلو تهی
از نسیم حرف سرد این نصیحت پیشگان
شمع بزم ما مباد از ما کند پهلو تهی
شهرتش چون قاف بر اطراف عالم می دود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.