ای ز مژگان تو در چشم گلستان خارها
گل ز سودای رخت افتاده در بازارها
هر سحرگه کیمیای سرخ رویی می زند
آفتاب رحمت عام تو بر دیوارها
اهل تقوی هر سحر در قلزم خون می کشند
همچو صبح از دستبرد غمزه ات دستارها
کمترین بازی درین میدان بود سر باختن
در کف طفلان چو چوگان است اینجا دارها
چشم پر کار تو از اهل سلامت می کشد
نغمه اقرارها از پرده انکارها
تا نیارد بخیه راز ترا بر روی کار
چرخ دارد از کواکب بر دهن مسمارها
چار بازار عناصر پر مکرر گشته است
وقت آن آمد که برچینند این بازارها
خاکساران غافل از احوال عالم نیستند
در بغل آیینه ها دارند این دیوارها
ما نه مرد گفتگوی عشق بودیم از ازل
جست برقی، آب شد مهر لب گفتارها
گر چنین عشق حقیقی بر تو پرتو افکند
خط کشد فکر تو صائب بر سر گفتارها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییها و اثرات عشق پرداخته است. شاعر به تصاویر مختلفی اشاره میکند، از جمله اثر مژگان محبوب بر دنیا، غم و شادی ناشی از عشق، و پایبندی اهل تقوی به این احساسات عمیق. او به رابطه بین عشق و زیبایی، و نیز به ناپایداری دنیا و بازارهای آن اشاره میکند. در نهایت، شاعر به جستجوی عشق حقیقی و تأثیر آن بر تفکر انسان میپردازد. این عشق همچون نوریست که میتواند راهی برای درک عمیقتر زندگی و گفتگوهای معنوی فراهم کند.
هوش مصنوعی: چشمانت همچون گلستانی است که خارهای آن به خاطر محبت و عشق تو در بازارها پراکنده شدهاند.
هوش مصنوعی: هر صبح، نور آفتاب رحمت تو به رنگی زیبا بر دیوارها میتابد.
هوش مصنوعی: افراد متقی هر صبحگاه در دریاچهای پر از خون غرق میشوند، درست مانند اینکه صبحگاهی از شرّ نگاه معصومانه تو در امان نیستند.
هوش مصنوعی: در اینجا، کمترین فعالیت در این بازی، باختن است. همانند اینکه سر انسان در دستان بچهها است و در این میدان، چنان است که افراد مانند مهرههای چوگان با یکدیگر در تعامل هستند.
هوش مصنوعی: چشم پرکار تو از افرادی که در سلامتی هستند، نغمهای از اعترافات را از پشت پردهی انکارها بیرون میآورد.
هوش مصنوعی: تا وقتی که راز تو مشخص نشود، ستارهها برِ سر مسمارها تأثیر ندارند و کار چرخ دهر به آرامی ادامه دارد.
هوش مصنوعی: چهار بازار عناصر پر از تکرار شدهاند. زمان آن فرارسیده است که این بازارها را جمعآوری کنند و برچینند.
هوش مصنوعی: افرادی که humble و خاکی هستند، از وضعیت و وقایع دنیا غافل نمیباشند. آنها در محیط خود، به مانند آینههایی هستند که واقعیتها و حقایق را نشان میدهند و این دیوارها به نوعی نمایانگر این واقعیتها هستند.
هوش مصنوعی: ما از ابتدا درگیر مباحث و جدلهای عشق نبودیم، بلکه همچون جویی از آب، با مهر و محبت صحبت کردهایم و به آرامی پیش میرویم.
هوش مصنوعی: اگر چنین عشق واقعی به تو روشنایی ببخشد، افکار تو به خوبی بر سخنانت نقطه گذاری میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
در میان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
[...]
در خم گیسوی کافر کیش داری تارها
بهر گمره کردن پاکانست این زنارها
پرده بردار از رخی کان مایه دیوانگیست
کز دماغ عاقلان بیرون برد پندارها
فتنه و جور است و آفت کار زار حسن تو
[...]
ای گل روی تو برده رونق گلزارها
در دل غنچه بسی حسن ترا اسرارها
گر بیاد روی تو آبی خورم در وقت مرگ
بی گل از خاک رهی سر بر نیارد خارها
گل که باشد پیش روی تو که او را چون گیاه
[...]
ای عارض زیبای تو خندیده بر گلزارها
وز بوی زلف دلکشت آشفته شد بازارها
حال دل پر درد خود پنهان ز تو چون دارمش
سرّی ز تو پنهان بود؟ ای واقف اسرارها
از گلستان وصل او هستند هر کس با نصیب
[...]
گر نیابم بویی از وصل تو در گلزارها
همچو اشک خود به خون غلطم میان خارها
چون نقاب افکنده دیدت شاهد گل در چمن
کند ناخن ناخن از رشک رخت رخسارها
پیش خورشیدم چو دیواریست حایل هر رقیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.