گنجور

 
صائب تبریزی

ای ز مژگان تو در چشم گلستان خارها

گل ز سودای رخت افتاده در بازارها

هر سحرگه کیمیای سرخ رویی می زند

آفتاب رحمت عام تو بر دیوارها

اهل تقوی هر سحر در قلزم خون می کشند

همچو صبح از دستبرد غمزه ات دستارها

کمترین بازی درین میدان بود سر باختن

در کف طفلان چو چوگان است اینجا دارها

چشم پر کار تو از اهل سلامت می کشد

نغمه اقرارها از پرده انکارها

تا نیارد بخیه راز ترا بر روی کار

چرخ دارد از کواکب بر دهن مسمارها

چار بازار عناصر پر مکرر گشته است

وقت آن آمد که برچینند این بازارها

خاکساران غافل از احوال عالم نیستند

در بغل آیینه ها دارند این دیوارها

ما نه مرد گفتگوی عشق بودیم از ازل

جست برقی، آب شد مهر لب گفتارها

گر چنین عشق حقیقی بر تو پرتو افکند

خط کشد فکر تو صائب بر سر گفتارها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۳۰۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

در میان پرده خون عشق را گلزارها

عاشقان را با جمال عشق بی‌چون کارها

عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست

عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها

عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد

[...]

امیرخسرو دهلوی

در خم گیسوی کافر کیش داری تارها

بهر گمره کردن پاکانست این زنارها

پرده بردار از رخی کان مایه دیوانگیست

کز دماغ عاقلان بیرون برد پندارها

فتنه و جور است و آفت کار زار حسن تو

[...]

سیف فرغانی

ای گل روی تو برده رونق گلزارها

در دل غنچه بسی حسن ترا اسرارها

گر بیاد روی تو آبی خورم در وقت مرگ

بی گل از خاک رهی سر بر نیارد خارها

گل که باشد پیش روی تو که او را چون گیاه

[...]

جهان ملک خاتون

ای عارض زیبای تو خندیده بر گلزارها

وز بوی زلف دلکشت آشفته شد بازارها

حال دل پر درد خود پنهان ز تو چون دارمش

سرّی ز تو پنهان بود؟ ای واقف اسرارها

از گلستان وصل او هستند هر کس با نصیب

[...]

جامی

گر نیابم بویی از وصل تو در گلزارها

همچو اشک خود به خون غلطم میان خارها

چون نقاب افکنده دیدت شاهد گل در چمن

کند ناخن ناخن از رشک رخت رخسارها

پیش خورشیدم چو دیواریست حایل هر رقیب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه