گنجور

 
صائب تبریزی

شده است از شوق تیغ جان ستانش

وبال خضر، عمر جاودانش

به جای نافه دل بر خاک ریزد

ز زلف و کاکل عنبرفشانش

غبار آلوده گرد کسادی است

نسیم پیرهن در کاروانش

چه باغ است این که دلها را کند آب

ز پشت در صدای باغبانش

ز حیرت آنقدر فرصت ندارم

که درد خود کنم خاطرنشانش

چنان ناسازگارست آن جفا جوی

که نتوان ساخت پیغام از زبانش

ندارد برگ سبزی رنگ، صائب

با این سامان ز باغ و بوستانش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ادیب صابر

شکر بارد همی از ناردانش

قمر تابد همی از گلستانش

شکر طعم و قمر نور است طبعم

همه ساله ز وصف این و آنش

کمر بر خیزران بسته ندیدی

[...]

نظامی

عروسی را که پروردم به جانش

مبارک‌روی گردان در جهانش

مشاهدهٔ ۱۰ مورد هم آهنگ دیگر از نظامی
مولانا

نگاری را که می‌جویم به جانش

نمی‌بینم میان حاضرانش

کجا رفت او میان حاضران نیست

در این مجلس نمی‌بینم نشانش

نظر می‌افکنم هر سو و هر جا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه