گنجور

 
صائب تبریزی

در غم و شادی ایام مرا حال یکی است

فصل هر چند کند جامه بدل سال یکی است

حرص دایم ز برای دگران در گردست

حال این بی بصر و دیده غربال یکی است

عرق سعی برای دگران می ریزد

حاصل خواجه ز مال خود و حمال یکی است

هر نفس اهل هوس نیت دیگر دارند

دل این طایفه و قرعه رمال یکی است

پیش سوزن که به یک چشم جهان را بیند

گوهر عیسی و خرمهره دجال یکی است

پیش جمعی که ازین نشأه به تنگ آمده اند

شادی مردن و آزادی اطفال یکی است

دل اگر نرم شود کار جهان آسان است

گره سخت به سررشته آمال یکی است

ادب پیر خرابات نگهداشتنی است

طبع پیران و دل نازک اطفال یکی است

تا رسیدم به پریخانه وحدت صائب

پای طاوس مرا در نظر و بال یکی است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode