گلگل از می روی آتشناک جانان را ببین
گلفشانی را تماشا کن، چراغان را ببین
ای که می گویی چرا بی دین و دل گردیده ای
چشم های کافر آن نامسلمان را ببین
میوه فردوس را تاب نگاه گرم نیست
از نظر پوشیده آن سیب زنخدان را ببین
سرسری چون آب ازین بستانسرا نتوان گذشت
پای در دامن کش آن سرو خرامان را ببین
بی ثبات پا، گل از نظاره چیدن مشکل است
خار دیوار گلستان شو، گلستان را ببین
پیش دست و تیغ او سر بر خط تسلیم نه
آنگه از زخم نمایان مد احسان را ببین
ای که می گویی به گل خورشید را نتوان نهفت
روی گردآلود آن خورشید تابان را ببین
عشق چون پاک از غرض گردد کمند الفت است
گرد مجنون جمع این وحشی غزالان را ببین
خاکساری می دهد گردنکشان را خاکمال
گوی شو، سر پیش پا افکنده چوگان را ببین
موشکافی بی حضور قلب صائب مشکل است
جمع کن خود را و آن زلف پریشان را ببین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گوی سیمین ذقن، زلف چو چوگان را ببین
در رکاب ماه نو خورشید تابان را ببین
گر ندیدی بر لب کوثر هجوم تشنگان
گرد لعل آبدارش خط ریحان را ببین
خستگان را در دل شبهاست افزون پیچ و تاب
[...]
حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ببین
شور خس را گر ندانی، موج توفان را ببین!
گرد راهش گو بیا و، چشم گریان را ببین
ای نسیم از کوی او برخیز و، توفان را ببین
رنجها باید کشیدن، تا دلی آید بدام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.