گنجور

 
صائب تبریزی

سفر پر خطر عشق نه از تدبیرست

صد طلسم است درین ره، که یکی زنجیرست

ایمن از دشمن خاموش شدن بیباکی است

خطر راهروان از سگ غافل گیرست

اشکریزان ترا سلسله ای حاجت نیست

در گلو گریه چو گردیده گره، زنجیرست

ناخن شیر به گیرایی مژگان تو نیست

هر که با چشم تو پرخاش نماید شیرست

در مذاقی که به شیرینی خون عادت کرد

لب پیمانه خنکتر ز دم شمشیرست

ناوک راست رو از طعن خطا آسوده است

صائب پاک سخن را چه غم تقریرست؟

 
 
 
صائب تبریزی

در شکست دل ما سعی نه از تدبیرست

پشت این لشکر آگاه، دم شمشیرست

خبر از صورت احوال جهان نیست مرا

چشم حیرت زدگان آینه تصویرست

عافیت می طلبی ترک برومندی کن

[...]

فیاض لاهیجی

مگر از عشق نگاری به دلش تأثیرست

که گل عارض او دست زد تغییرست

ای بت از قامت خم‌دیدة عاشق حذری

این کمانی‌ست که آه سحر او را تیرست

رام شد تا دل دیوانه به او، دانستم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه