چون کند آن غمزهٔ خونریز عریان تیغ را
بخیهٔ جوهر شود زخمِ نمایان تیغ را
ریخت خونِ عالم و مژگانِ او خونین نشد
تیزیِ سرشار سازد پاکدامان تیغ را
در دلِ فولاد چون سنگآتشی پنهان نبود
خونِ گرمم شد چراغِ زیرِ دامان تیغ را
دستگاهِ لاف میخواهند صاحبجوهران
نعل در آتش بود از بهرِ میدان تیغ را
کار چون گویاست، بیکارست اظهارِ کمال
ترجمان باشد لبِ زخمِ نمایان تیغ را
عاشقِ صادق نمیگرداند از بیداد روی
صبح از خورشید میگیرد به دندان تیغ را
از دلآزاری بود آهندلان را زندگی
خون گواراتر بود از آبِ حیوان تیغ را
هر کجا آن تیغِ ابرو از نیام آید برون
میکند بیجوهری در قبضه پنهان تیغ را
علمِ رسمی سینهصافان را نمیآید به کار
جوهر اینجا میشود خوابِ پریشان تیغ را
بر دلِ پیران مخور کز عجز سرپیشافکنان
بیشتر زیرِ سپر دارند پنهان تیغ را
هر که میداند بقای خویش صائب در فنا
میشمارد مغتنم چون مدِِّ احسان تیغ را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.