گنجور

 
صائب تبریزی

روی زمین به زلف معنبر گرفته ای

با این سپه چه ملک محقر گرفته ای

چشم ستمگر تو کجا، مردمی کجا

بادام تلخ را چه به شکر گرفته ای؟

حیف آیدت به قیمت دل خاک اگر دهی

چون گل پی فریب به کف زر گرفته ای

خورشید را به حلقه فتراک بسته ای

امروز چون شکاری لاغر گرفته ای؟

در آب و آتشم مفکن روز بازخواست

چون در ازل ز خاک مرا برگرفته ای

آتش ز نغمه توام ای نی به جان فتاد

این چاشنی ز لعل که دیگر گرفته ای؟

لوح مزار دشمن بیهوده گو شود!

این سایه ای که از سر ما برگرفته ای

صائب تو از کجا، روش مولوی کجا؟

چون پرده حیا ز میان برگرفته ای؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

ای ساقیی که آن می احمر گرفته‌ای

وی مطربی که آن غزل تر گرفته‌ای

ای دلبری که ساقی و مطرب فنا شدند

تا تو نقاب از رخ عبهر گرفته‌ای

ای میر مجلسی که تو را عشق نام گشت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
نسیمی

ای ماه من چرا ستم از سر گرفته ای

وز من چه دیده ای که نظر برگرفته ای

ای زلف یار من! چه همایی که روز و شب

بر فرق آفتاب رخش پر گرفته ای

ای شمع جان گداز! که با گریه ای و سوز

[...]

فیض کاشانی

باز این چه فتنه است که در سر گرفته‌ای

بوم و بر مرا همه آذر گرفته‌ای

می آئی و ز آتش حسن و فروغ ناز

سر تا بپای شعله صفت در گرفته‌ای

ای پادشاه حسن که اقلیم جان و دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه