تا به کی بندِ گرانجانی به پا باشد مرا
این زره تا چند در زیر قبا باشد مرا
در جهانِ پاکبازی فقر هم دام بلاست
مهره در ششدر ز نقشِ بوریا باشد مرا
فکرِ آب و دانه در کنجِ قفس بی حاصل است
زیرِ چرخ، اندیشهٔ روزی چرا باشد مرا
تا ننوشانم، نگردد در مذاقم خوشگوار
در قدح چون خضر اگر آبِ بقا باشد مرا
برنمیآیم به رنگی هر زمان چون نوبهار
سروِ آزادم که دایم یک قبا باشد مرا
نیست مرکز تابعِ پرگار در سرگشتگی
گر رود از جایِ گردون دل به جا باشد مرا
سبزهٔ تیغِ ترا خونِ دو عالم شبنمی است
کیستم من کز تو چشمِ خونبها باشد مرا
خصمِ عاجز را مروّت نیست کردن پایمال
سبز سازم، خار اگر در زیر پا باشد مرا
موج نتواند گرفتن دامنِ سیلاب را
مانعِ رفتار چون زنجیرِ پا باشد مرا؟
میکنم بر بسترِ گل خواب از بیحاصلی
بر سرِ بالین اگر برقِ فنا باشد مرا
من که صائب از نسیمِ گل شوم بی دست و پا
طاقتِ نظارهٔ گلشن کجا باشد مرا؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خانه بر دوشم دو زانو متکا باشد مرا
بستر و بالین ز نقش بوریا باشد مرا
آسمان باشد سیه بر چشم چون سرمه دان
از زمین گردی که خیزد توتیا باشد مرا
صحبت آئینه منع از سیر گلشن می کند
[...]
از چه بر دنیا و اهلش اتکا باشد مرا؟
نیستم اعمی که حاجت بر عصا باشد مرا
مهربانی را طمع هرگز ندارم از رقیب
از گدا، کی انتظار کیمیا باشد مرا؟
با خسان همدم نمی گردم بمانند حباب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.