دل به دست آن نگار شوخ و شنگ افتاده است
طفل بازیگوش را آتش به چنگ افتاده است
یک جهان کام از دهان نوخطی دارم طمع
وقت من در عاشقی بسیار تنگ افتاده است
جامه در نیل مصیبت زن که آن چشم کبود
چون بلای آسمان، فیروز جنگ افتاده است
در میان دارد دل تنگ مرا آسودگی
این شرر در ساعت سنگین به سنگ افتاده است
حال دل در حلقه آن زلف می داند که چیست
هر مسلمانی که در قید فرنگ افتاده است
از حضور دل مرا در دامن صحرا مپرس
دامن معشوق عاشق را به چنگ افتاده است
در صدف دارد خبر از اضطراب گوهرم
بحرپیمایی که در کام نهنگ افتاده است
تنگدستی نفس را در حلقه فرمان کشید
راست سازد مار را راهی که تنگ افتاده است
جبهه واکرده زنهار از تهیدستان مجو
سفره دارد از بغل، دستی که تنگ افتاده است
خانه آرایی نگردد سنگ راه اهل دل
سیل در قطع منازل بی درنگ افتاده است
در ته یک پیرهن محشور باشد با پلنگ
هر که را صائب ز قسمت خلق تنگ افتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق عاشقانه و مشکلاتی است که در عشق به وجود میآید. شاعر از دلتنگی و افسوس سخن میگوید و تصویرهای زیبایی از عشق و درد آن را ارائه میدهد. او به تنگی وقت در عاشقی اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه مشکلات و سختیها، مانند فقر و بحرانها، بر زندگی و عشق او تأثیر میگذارند. همچنین، شاعر به تضادهای درونی که ناشی از عشق و فاصله با معشوق است، میپردازد و آشفتگیها و اضطرابهای ناشی از این احساسات را به تصویر میکشد. به طور کلی، شعر بیانگر چالشها و غمهای عاشقانه و تأثیرات آن بر روح و زندگی فرد است.
هوش مصنوعی: دل من به دست آن معشوقه زیبای شاد و شیطون افتاده است، مانند کودکی که در بازیاش آتش را گرفته و گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: من به اندازهای که عشق و احساسات را تجربه کردهام، از گفتار و نوای زیبا و تازهای بهرهمندم. اما اکنون زمانم برای عشق ورزیدن بسیار کم شده است.
هوش مصنوعی: لباسی بپوش که نشان از اندوه و مصیبت دارد، زیرا آن چشم کبود مثل بلای آسمانی است که در میدان جنگ به زمین افتاده.
هوش مصنوعی: دل بیقرار من در میان خود، آرامش را احساس نمیکند؛ این شعله در این ساعت سخت، به سنگی سرد برخورد کرده و خاموش شده است.
هوش مصنوعی: دل از زیبایی آن زلف مطمئن است و میداند چه حالتی دارد کسی که در دام عشق خارجی گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: از من نپرس که دل من چه احساسی در دامن صحرا دارد، چون دامن معشوق در دست عاشق است و او را به خود مشغول کرده است.
هوش مصنوعی: در دل صدف، داستانی از نگرانی و آشفتگی جواهر من نهفته است، همانند مسافری که در آبهای دریا گرفتار نهنگ شده است.
هوش مصنوعی: فقر و کمبود مالی باعث میشود که انسان در شرایط سختی قرار بگیرد و مجبور شود برای بهبود وضعیتش تلاش کند. در این راه، همانطور که ماری که در تنگنا قرار گرفته به دنبال راهی برای فرار است، انسان هم برای رهایی از مشکلاتش تلاش میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا هشدار داده میشود که از کسانی که در وضعیت بد اقتصادی قرار دارند، دوری کنیم، زیرا ممکن است در موقعیتهایی که باید به آنها کمک کنیم، آنها نیازمند شوند و در تلاش باشند تا کمکی از ما بگیرند. کسانی که ظاهراً در آرامش و راحتی به نظر میرسند، ممکن است خودشان به شدت به کمک نیاز داشته باشند.
هوش مصنوعی: آرایش و زیبایی خانه برای کسانی که دلشان به آرامش و محبت نیاز دارد، فایدهای ندارد. سیل مشکلات و چالشها به سرعت بر خانهها هجوم آورده و آنها را زیر و رو میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگیاش دچار سختی و تنگدستی شده است، همچون لباسی که در پایینش با پلنگی در آمیخته، به جایی عمیق و خطرناک میافتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بخت بد با اخترم هر شب به جنگ افتاده است
این سیاهی گویی از داغ پلنگ افتاده است
یاد این صحرا ز بازیگاه طفلان می دهد
هر کجا پا می نهد دیوانه، سنگ افتاده است
چاک های سینه ام هر یک در بتخانه ای ست
[...]
بس که بر جانم ز مژگانت خدنگ افتاده است
وسعتی خواهم که بر دل کار تنگ افتاده است
تا تو با این آب و رنگ آهنگ گلشن کردهای
گل ز شرم عارضت از آب و رنگ افتاده است
عطر سنبل بلبلان را گرم افغان کرده است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.