جام در دور به اندازه مخمور بیار
پیش آشفته دماغان سرپرشور بیار
نشد از مرهم کافور خنک سینه ما
کف خاکستری از انجمن طور بیار
جلوه در دیده پوشیده کند شاهد غیب
تحفه باد سحر، غنچه مستور بیار
جامه کعبه به زنار رفو نتوان کرد
نظری پاکتر از چهره منظور بیار
روزگاری است که ازلای قدح محرومیم
مرهمی از پی این سینه ناسور بیار
خویشتن را چو فکندی همه درخاک تواند
این که برخصم کنی زور، به خود زور بیار
سخن عشق کجا، حوصله عقل کجا
توشه ای در خور تاب کمر مور بیار
این که در دامن صحرای طلب می گردی
زور بر دست دعا در شب دیجور بیار
چون کنی عزم صفاهان ز خراسان صائب
برگ سبزی به من از خاک نشابور بیار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بزم خاص است در او نکته به دستور بیار
معنی دور طلب کن سخن دور بیار
تلخ رویی مکن و توبه شیرین بشکن
رخ چون حور نداری سخن حور بیار
چشم وایافته داری خبر وصل بگو
[...]
ساغر ای عشق به اندازهٔ مخمور بیار
خون به جوش آمده ما را، می منصور بیار
داغ گرمی که کند بر سر خورشید خراج
به قیامتکدهٔ سینهٔ پرشور بیار
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.