درون دل بود یار از جهان گل چه میخواهی؟
گهر در سینه بحرست از ساحل چه میخواهی؟
سر آزادهای چون سرو ازین بستانسرا داری
ازین بالاتر از دنیای بیحاصل چه میخواهی؟
فشاندی گرد هستی را درین وحشتسرا از خود
ز بال و پرفشانی دیگر ای بسمل چه میخواهی؟
کلید از خانه باشد غنچه سربسته دل را
گشاد از دیگران در حل این مشکل چه میخواهی؟
به جنس خویش میگویند هر جنسی بود مایل
اگر باطل نهای از عالم باطل چه میخواهی؟
دعای بیغرض در سینه باشد بینیازان را
ازین مشت گدا رو همت ای غافل چه میخواهی؟
فروغ حسن لیلی میکند در لامکان جولان
تو ای مجنون ز جیب و دامن محمل چه میخواهی؟
نشد از محو گشتن چشم حیران ترا مانع
مروت بیش ازین از خنجر قاتل چه میخواهی؟
سر و جان باخت در راهت، دل و دین ریخت در پایت
دگر ای سنگدل از صائب بیدل چه میخواهی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
نمیدانم تو بیپروا نگاه، از دل چه میخواهی؟
نثارت کرد جان را، دیگر از بسمل چه میخواهی؟
چه منتها ز تیغ اوست، بر گردن، شهیدان را
تو ای خون بحل، از دامن قاتل چه میخواهی؟
برون از حیهٔ عقل است، کار قبض و بسط دل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.