گنجور

 
صائب تبریزی

سفیدی های مو بیدار کی سازد سیه دل را؟

که گلبانگ رحیل افسانه خواب است غافل را

ز نقصان بصیرت طامعان را نیست پروایی

که چشم کور گردد کاسه دریوزه سایل را

نلرزد چون ز بی آرامیم مهد لحد بر خود؟

که من در راه کردم از گرانی خواب منزل را

شهادت می کند ایجاد اسباب طرب از خود

که مطرب باشد از بال و پر خود رقص بسمل را

زبان عذرخواهی صید بسمل را نمی باشد

مگر خواهم به حیرت عذر دست و تیغ قاتل را

ز سنگ کودکان پهلو تهی کردم، ندانستم

که می گردد شکستن مومیایی شیشه دل را

چو قمری سر و بر گردن نهد طوق گرفتاری

اگر افتد به گلشن راه آن مشکین سلاسل را

نگوید عشق اسرار محبت با هوسناکان

نیفشاند به خاک شوره دهقان تخم قابل را

به خط امیدها دارد دل بی طاقت عاشق

که سازد توتیای چشم، طوفان دیده ساحل را

ازان هر لحظه مجنون در بیابانی کند جولان

که در هر جلوه لیلی می دهد تغییر محمل را

شوند از اهل مشرب زاهدان خشک هم صائب

توان گر گوهر شهوار کردن مهره گل را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۸۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
اوحدی

اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را

ز روی لاله رنگ خود خجالت‌ها دهی گل را

مرا پیش لب لعل تو سربازیست در خاطر

اگر چه پیش روی تو سربازیست کاکل را

رخ و زلف تو بس باشد ز بهر حجت و برهان

[...]

فضولی

شنیده صبحدم از جور گل افغان بلبل را

بدندان پاره پاره ساخته شبنم تن گل را

چو گیرم کاکلَش را، تا کِشم سویِ خُودم ، آن مه،

بقصد دوری من می گشاید عقد کاکل را

صبا را جویبار از موج در زنجیر می دارد

[...]

کلیم

به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را

خوشا حال جرس، فهمیده است آرام منزل را

ز شوق دوست زان‌سان چشم حسرت بر قفا دارم

که رو هم گر به راه آرم نمی‌بینم مقابل را

چمن را غنچهٔ نشکفته بسیار است، می‌ترسم

[...]

صائب تبریزی

مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان

که از دریای گوهر، بهره خاشاک است ساحل را

نباشد آدمی را هیچ خلقی بهتر از احسان

که بوسد دست خود، هر کس که گیرد دست سایل را

ندارد گریه کردن حاصلی در پیش بی دردان

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

نگاه باغبانم، می‌پرستم لاله و گل را

کنم چون موی پیغمبر زیارت شاخ سنبل را

پر از گل دامن خود را ز فیض خرقه می‌بینم

چو طاووسان کنم چتر خود این دامان پرگل را

به گلشن دام زلف و سرمهٔ چشمش ز صیادی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه