گنجور

 
صائب تبریزی

هر چند ز پیراهن بحرست کلاهم

مانند حباب است نظر پرده آهم

در پرده بخت است نهان روشنی من

چون برق گرفتار درین ابر سیاهم

افتاده تر از قطره سنجیده اشکم

پیچیده تر از مصرع برجسته آهم

هر تار من از نور یقین مد نگاهی است

تا همچو کتان ریخت ز هم پرتو ماهم

چشم کرم از ابر ترشروی ندارم

مشتاق شکر خنده برق است گیاهم

چون برق سبکسیر، شود بال و پر من

ریزند اگر خار جهان بر سر راهم

غافل که فزون می شود آب گهر من

اخوان سیه دل که فکندند به چاهم

چندان که درین بادیه چون چشم پریدم

حاصل نشد ازخرمن دو نان پرکاهم

چون سرو به یک مصرع موزون که رساندم

از برگ فزون است درین باغ گناهم

از منت خشک چمن آرا جگرم سوخت

هر چند ز بال و پر خود بود پناهم

از بس که عنانداری اندیشه نکردم

چون زلف پریشان به هم افتاد سپاهم

زان روز که صائب شدم آشفته آن زلف

پیچیده تر از رشته آه است نگاهم

 
 
 
مسعود سعد سلمان

مولای تو و بنده آن روزی چو ماهم

چون شیفتگان بسته آن زلف سیاهم

هر چند من از عشق تو در ناله و آهم

هر چند من از عشق تو از گاه به چاهم

فصیحی هروی

بی‌پرده اگر جلوه کند بخت سیاهم

بر مردمک از رشک کشد تیغ نگاهم

قدسی مشهدی

چون غنچه بجز پرده دل نیست پناهم

چون لاله نظریافته بخت سیاهم

هر عقده که پیش آوردم عشق، دلیل است

چون اشک برد آبله پای، به راهم

شادم که شب هجر تو چون شمع ز مقراض

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قدسی مشهدی
نشاط اصفهانی

بر چشمه ی نوش لبش افتاد چو راهم

زلف و زنخش بست و در افکند بچاهم

شمشیر کشیدست بقتل من از ابرو

تا خلق بدانند که عشق است گناهم

عشق آمد و زدار دل و چشم آتش و آبی

[...]

سحاب اصفهانی

تا برده سیه کاری زلف تو زراهم

پیداست که چون میگذرد روز سیاهم

دردا که بمردم به شب هجر و کنون هست

از درد فراق تو بتر شرم گناهم

نه جرأت دیدار و نه یارای نگاهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه