گنجور

 
صائب تبریزی

از شرم اگر چه روی تو چندین نقاب داشت

هر ذره از فروغ تو چشم پر آب داشت

رفتی به سیر گلشن و از شرم آب شد

هر گل که باغبان ز برای گلاب داشت

دود قیامت از دل آتش بلند کرد

خونابه ای که در دل گرم این کباب داشت

می خواست زین خرابه به جای خراج، گنج

فرمانروای عشق که ما را خراب داشت

در گلشنی که بلبل ما شد سیه گلیم

هر غنچه در نقاب، گل آفتاب داشت

مجنون به ریگ بادیه غم های خود شمرد

یاد زمانه ای که غم دل حساب داشت

زان آتشی که در دل من عشق برفروخت

هر موی من چو موی میان پیچ و تاب داشت

از ورطه ای که کشتی ما بر کنار رفت

دریا خطر ز گردش چشم حباب داشت

صائب ز ما دگر سخن خونچکان مجوی

تا خام بود، گریه خونین کباب داشت

 
 
 
فیاض لاهیجی

امشب که ذوق جلوه رخش بی‌نقاب داشت

بر رخ هزار پرده به رنگ حجاب داشت

در دست داشت بهر تماشای حسن خویش

آیینه‌ای که حوصلة آفتاب داشت

آیینه شد زعکس رخش آفتاب‌پوش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیاض لاهیجی
اسیر شهرستانی

دل در قدح ز شوق لبت آفتاب داشت

در آب لعل آتش ما پیچ و تاب داشت

مطلب گداخت شوخی دشنام را چه شد

حرف به لب نیامده ما جواب داشت

آزاده را فسانه راحت هم آفت است

[...]

بیدل دهلوی

جرأت سؤال شرم ترا گر جواب داشت

انگشت زینهار به غربال آب داشت

خلقی ز مدعا تهی از هیچ پر شده‌ست

نه چرخ یک علامت صاد انتخاب داشت

بیرون نجست از آتش دل سعی هیچ‌کس

[...]

حزین لاهیجی

کامم چشید هر چه نگاهش عتاب داشت

زخمم مکید تا دم شمشیر آب داشت

یک رخنه نیست بی گل داغی به سینه ام

در خانه چشم روزن من آفتاب داشت

میزد قدم به وادی وصف رخت، مگر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه