گنجور

 
صائب تبریزی

داغی ز عشق بر دل فرزانه سوختیم

قندیل کعبه را به صنمخانه سوختیم

هرگز صدای بال و پر ما نشد بلند

آهسته همچو شمع درین خانه سوختیم

چیدندگل ز شمع حریفان دور گرد

ما در کنار شمع غریبانه سوختیم

عاشق کجا و جرأت بوس و کنار یار؟

ما بیدلان به آتش پروانه سوختیم

می شد هزار قافله را شوق ما دلیل

صد حیف ازین چراغ که در خانه سوختیم

گنج از گهر به تربت ما شمعها فروخت

ما همچو جغد اگر چه به ویرانه سوختیم

ای آب زندگی ز شبستان برون خرام

کز انتظار جلوه مستانه سوختیم

هنگامه گرم ساز ضرورست عشق را

ما و سپند هر دو حریفانه سوختیم

آب حیات می چکد از ابر نوبهار

اکنون که ما ز تشنه لبی دانه سوختیم

از یک پیاله خار و خس زهد خشک را

مستانه سوختیم و چه مستانه سوختیم!

از شمع، خوشه تخم شراری نبسته بود

روزی که بال خویش چو پروانه سوختیم

در زیر تیغ شمع نکردیم اضطراب

صائب درین بساط دلیرانه سوختیم

 
 
 
بابافغانی

ما بهر ساقیان دل فرزانه سوختیم

مجموعه ی خیال بمیخانه سوختیم

آبی بر آتش دل ما هیچ کس نزد

چندانکه پیش محرم و بیگانه سوختیم

ما را کسی در انجمن خویش ره نداد

[...]

عرفی

دردا که فاش در غم جانانه سوختیم

در داغ و درد محرم و بیگانه سوختیم

گو شمع برفروز به بزم طرب که ما

بیرون در ز غیرت پروانه سوختیم

با خون صد شهید مقابل نهاده اند

[...]

قدسی مشهدی

تا دل بر آتش غم جانانه سوختیم

از رشک، جان محرم و بیگانه سوختیم

ما را نه قرب شمع میسر، نه وصل گل

از اعتبار بلبل و پروانه سوختیم

افروختیم در حرم کعبه صد چراغ

[...]

حزین لاهیجی

پیش از ظهور جلوهٔ جانانه سوختیم

آتش به سنگ بود که ما خانه سوختیم

لب ناچشیده از نفس آتشین خویش

چون داغ لاله، باده به پیمانه سوختیم

دل بوده است محفل شمع طراز ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه