وقت است نوبهار در عیش وا کند
باغ از شکوفه خنده دندان نما کند
جامی به گردش آر که این کهنه آسیا
وقت است استخوان مرا توتیا کنند
امروز چون حباب درین بحر آبگون
دولت در آن سرست که کسب هوا کند
گر بگذرد به غنچه پیکان نسیم صبح
بی اختیار لب به شکر خنده وا کند
خونش بود به فتوی پیر مغان حلال
در نو بهار هرکه صبوحی قضاکند
ابری که نرم کرد دل سنگ خاره را
کی توبه مرا به درستی رها کند
صائب به غیر روی عرقناک یار نیست
ابر تری که آینه دل جلا کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از ورود بهار و زیباییهای آن سخن میگوید. او دعوت میکند تا از شکوفهها و زیباییهای باغ لذت ببریم و از خوشیهای جوانی بهرهمند شویم. جامی برای نوشیدن آماده کند و به این بیان میشود که هر لحظهی زندگی چون حبابی در دریا است و باید از آن لذت ببریم. او تأکید میکند که در این بهار، نوشیدن شراب حلال است و همچنین دلتنگی و توبه را مانند ابری که سنگ را نرم میکند، توصیف میکند. در نهایت، عشق و زیبایی را به عنوان اصلیترین لذتهای زندگی معرفی میکند.
هوش مصنوعی: زمانی فرارسیده که بهار فرا رسیده و باغ با شکوفههایش رؤیای شادی را به نمایش میگذارد. گلها و شکوفهها مانند لبخندهای زیبا دندان نمایی میکنند و زیبایی خود را به رخ میکشند.
هوش مصنوعی: جامی را به دور بچرخان که این دنیا دیگر قدیمی شده است و زمان آن رسیده که استخوانهای من را پودر کنند.
هوش مصنوعی: امروز مانند حبابی در این دریای آبی، برکت و خوشبختی در آن سوی این فضا قرار دارد که باید برای دستیابی به آن تلاش کنیم.
هوش مصنوعی: اگر نسیم صبح به غنچه بوزد، غنچه به طور طبیعی و بدون اختیار، لب به خنده و شکرگزاری باز خواهد کرد.
هوش مصنوعی: در نو بهار، هر کسی که بخواهد به میگساری بپردازد، به حکم پیر مغان، نوشیدن شراب برای او جایز است و این عمل، در واقع به نوعی نشانهای از نشاط و شادی است.
هوش مصنوعی: آب و هوایی که میتواند دل سنگی را نرم کند، آیا میتواند توبه و پشیمانی مرا بهراستی آزاد کند؟
هوش مصنوعی: صائب میگوید که هیچ چیز دیگری به جز چهرهی عرق کردهی معشوق نمیتواند دل را شفاف و روشن کند، مانند ابری که باران میبارد و زنگار را از آینه پاک میکند. در واقع، زیبایی و جذابیت آن چهره است که تنها میتواند دل را زنده کند و زندگی ببخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این ابلهان که بیسببی دشمن منند
بس بُلفضول و یافهدرای و زَنَخ زنند
اندر مصاف مردی، در شرط شرع و دین
چون خنثی و مخنث نه مرد و نه زنند
مانند نقش رسمی بیاصل و معنیاند
[...]
یا ایهااللوند مرا پای خواست بند
تدبیر من بساز بیک تیز باد گند
معشوق من توئی علف بوق من توئی
من بوق میزنم تو دهل دند دند دند
افسوکی بدار و دو سه تیزکی بلحن
[...]
دور از جمال جاه تو ای صدر ارجمند
افتاد پای بنده به دست شکسته بند
باز آمدی ز راه و نگفتی چگونه ای
تاگفتمی که پای چگونه ست و درد چند
دست قضای بد ز سر نردبان شوم
[...]
معلوم من نشد که جهانش کجا فکند؟
شادانش کرد گردش ایام یا نژند؟
گیتیش در کدام زمین برگشاد کام؟
گردونش در کدام زمین بر نهاد بند؟
ای تاجدار خسرو مغرب که شاه چرخ
در مشرقین ز جاه تو کسب ضیا کند
درگاه توست قبلهٔ پاکان و جان من
الا طواف قبلهٔ پاکان کجا کنند
تن را سجود کعبه فریضه است و نقص نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.