گنجور

 
صائب تبریزی

آن طفل یتیمم که شکسته است سبویم

از آب همین گریه تلخی است به جویم

حاشا که پر از می نکند پیر خرابات

روزی که شود خالی ازین مغز کدویم

چون صفحه مسطر زده آید به نظرها

از سیلی بیرحمی اخوان بر رویم

از دایره عشق تو بیرون ننهم پای

گر مه کند از هاله خود طوق گلویم

چون صبح گذشته است ازان چاک دل من

کز رشته تدبیر توان کرد رفویم

آن سوخته جانم که اگر چون شرر از خلق

در سنگ گریزم بتوان یافت به بویم

صائب به دلم باد مرادی نوزیده است

چون غنچه ازان روز که دلبسته اویم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سلمان ساوجی

در راه غمت کرده ز سر پای بپویم

ور دست دهد، ترک سر و پای بگویم

در بحر غم عشق که پایاب ندارد

غوصی کنم آن گوهر نایاب بجویم

در دامن پاک تو نشاید که زنم دست

[...]

کمال خجندی

وصف دهن تنگ تو من هیچ نگویم

چون نیست ز لطفش خبری یک سر مویم

آن به که نگویم به کس این راز نهانی

تا خلق ندانند که من عاشق اویم

تا زلف چو چوگان توام می برد از راه

[...]

ناصر بخارایی

آن به که غم دل به حضور تو بگویم

کاسرار دل از گریه فتاد‌ه‌ست به رویم

دریاب که بی روی تو ای سرو گلندام

از ناله چو نالی شدم از مویه چو مویم

زانگه که جدا مانده‌ام از خاک در تو

[...]

جهان ملک خاتون

یارب که تو بگشای در بسته به رویم

یارب نظری کن ز سر لطف به سویم

دلبسته و تن خسته ز دردیم همیشه

دانی تو همه حال دل من چه بگویم

محتاج به تکرار نباشد غم دل را

[...]

حیدر شیرازی

درمان دل خسته ندانم ز که جویم

یا حال پریشانی خاطر به که گویم

خود با که توان گفت که در آتش هجران

خوناب دل و دیده چه آورد به رویم

تا سر بودم بر سر زانو نهم از غم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه