آن طفل یتیمم که شکسته است سبویم
از آب همین گریه تلخی است به جویم
حاشا که پر از می نکند پیر خرابات
روزی که شود خالی ازین مغز کدویم
چون صفحه مسطر زده آید به نظرها
از سیلی بیرحمی اخوان بر رویم
از دایره عشق تو بیرون ننهم پای
گر مه کند از هاله خود طوق گلویم
چون صبح گذشته است ازان چاک دل من
کز رشته تدبیر توان کرد رفویم
آن سوخته جانم که اگر چون شرر از خلق
در سنگ گریزم بتوان یافت به بویم
صائب به دلم باد مرادی نوزیده است
چون غنچه ازان روز که دلبسته اویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساس یتیمی و درد و اندوه خود سخن میگوید. او به شکسته شدن سبوی خود و تلخی اشکها اشاره میکند و به زندگی پر از بیمهری و غم عشق میپردازد. او میگوید که نتوانسته از دایره عشق معشوق خود خارج شود و حتی در روزهای سخت، امیدی به بهبودی ندارد. شاعر به یادخورندهای به نام صایب اشاره میکند که در دلش احساسی نو و تازه به وجود آورده، مانند غنچهای که در زمان عاشقی شکفته است. به طور کلی، شعر نمایانگر ناباوری و ناامیدی عشق و زیباییهای آن است.
هوش مصنوعی: آن کودک یتیم، که ظرف آبم را شکسته است، به خاطر این غم و اندوه تلخی که دارم، احساس میکند.
هوش مصنوعی: هرگز نمیشود که این میخانهنشین، روزی پر از می شود، در حالی که جامعهاش از افرادی بیمایه و بیمعنا خالی شده باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که مانند یک صفحه مرتب و منظم به چشم میآید، به دلیل ضربه بیرحمی برادرانم بر صورتم است.
هوش مصنوعی: من از دایره عشق تو خارج نمیشوم، حتی اگر مه به دور خود حلقهای در گردن من بیفکند.
هوش مصنوعی: از زمانی که صبح سپری شده، دل من دچار درد و زخم شده است و نمیتوانم با تدبیر و عقل خود آن را التیام ببخشم.
هوش مصنوعی: جان من که سوخته است، اگر بتوانم مانند یک جرقه از میان مردم فرار کنم، آیا کسی میتواند بوی من را پیدا کند؟
هوش مصنوعی: در دل من حسی تازه و زنده شکل گرفته است، مانند غنچهای که از روزی که به او علاقهمند شدم، باز شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در راه غمت کرده ز سر پای بپویم
ور دست دهد، ترک سر و پای بگویم
در بحر غم عشق که پایاب ندارد
غوصی کنم آن گوهر نایاب بجویم
در دامن پاک تو نشاید که زنم دست
[...]
وصف دهن تنگ تو من هیچ نگویم
چون نیست ز لطفش خبری یک سر مویم
آن به که نگویم به کس این راز نهانی
تا خلق ندانند که من عاشق اویم
تا زلف چو چوگان توام می برد از راه
[...]
آن به که غم دل به حضور تو بگویم
کاسرار دل از گریه فتادهست به رویم
دریاب که بی روی تو ای سرو گلندام
از ناله چو نالی شدم از مویه چو مویم
زانگه که جدا ماندهام از خاک در تو
[...]
یارب که تو بگشای در بسته به رویم
یارب نظری کن ز سر لطف به سویم
دلبسته و تن خسته ز دردیم همیشه
دانی تو همه حال دل من چه بگویم
محتاج به تکرار نباشد غم دل را
[...]
درمان دل خسته ندانم ز که جویم
یا حال پریشانی خاطر به که گویم
خود با که توان گفت که در آتش هجران
خوناب دل و دیده چه آورد به رویم
تا سر بودم بر سر زانو نهم از غم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.