حاجت به خون گرم جگر نیست داغ را
روغن ز خود بود گهر شبچراغ را
نشکفته است غنچه پیکان ز خون گرم
می چون کند شکفته من بی دماغ را؟
مرغی که ناله اش نبود آشنای درد
زهرست همچو سبزه بیگانه باغ را
آزادگان شکسته دل از چرخ نیستند
چون گل شکسته موج شراب این ایاغ را
آسوده از خزانم و فارغ ز نوبهار
در زیر بال خویش کنم سیر باغ را
با بدسرشت پرتو نیکان چه می کند؟
در بال زاغ نیست اثر چشم زاغ را
دل را حیات از نفس آرمیده است
بیماری نسیم دهد جان چراغ را
صائب مدار چشم گشایش ز آسمان
در بیضه راه نیست نسیم فراغ را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی بیانگر احساسات عمیق و کنایهای از زندگی و مشکلات آن است. شاعر به این نکته اشاره میکند که برای رسیدن به جواهرات معنوی و ارزشهای واقعی نیازی به خون و رنج نیست و زیبایی و حقیقت از درون خود انسان نشأت میگیرد. او به مقایسههای مختلفی میپردازد، از جمله اینکه غنچهای که هنوز نشکفته است نمیتواند زندگی و زیبایی را به درستی نشان دهد. همچنین، شاعر به آزادگان و دلهای شکسته اشاره میکند که همانند گلها در دنیای پر از زهر و درد زندگی میکنند. او از وضعیت خود راضی است و به دنبال آسودگی و آرامش در دنیای طبیعی است. در نهایت، شاعر به خود و دیگران هشدار میدهد که چشم به آسمان ندوخته و به دنبال مشکلات بیشتر نباشند، چرا که ممکن است امیدی در آن نباشد.
هوش مصنوعی: نیازی به خون گرم و جگر نیست؛ داغی که وجود دارد، زودتر از آنچه انتظار میرود، از خود روشنایی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: غنچهای که هنوز شکفته نشده، چگونه میتواند با خون گرم پیوند برقرار کند؟ در حالی که من بدون حوصله و بیتوجه هستم؟
هوش مصنوعی: پرندهای که صدای نالهاش برای کسی آشنا نیست، همچون زهر است؛ مانند گیاه بیگانهای که در باغ رشد کرده و با آن فضا سازگاری ندارد.
هوش مصنوعی: آزادگان دلسوز، به خاطر ناملایمات زندگی ناامید نمیشوند، همچنان که گلهای آسیبدیده در برابر طوفان نمیخشکند و از زیبایی و شگفتی خود دست نمیکشند.
هوش مصنوعی: من از فصل پاییز بیدغدغهام و از بهار هم بیخبر، زیر سایهی خودم به تماشای باغ میپردازم.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که با ویژگیهای منفی، چه خطراتی برای کسانی که نیکوکارند به وجود میآید؟ پرواز زاغ نشاندهندهی ناپسندی آن است و برتری نیکان را نمیتواند نشان دهد.
هوش مصنوعی: دل زندگیاش را از نفس خاموشی میگیرد؛ نسیم، جان را به چراغ میبخشد.
هوش مصنوعی: به دلخوشی و آزادی نظر نکن که تغییرات و امیدها در آسمان نمیتواند زندگی را بهبود ببخشد. راهی برای دستیابی به خوشی واقعی در این دنیا وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای رفته رونق از گل روی تو باغ را
نزهت نبوده بی رخ تو باغ و راغ را
هر سال شهر را ز رخت در چهار فصل
آن زیب و زینت است کزا شکوفه باغ را
در کار عشق تو دل دیوانه را خرد
[...]
از عقل نیست پیش تو رفتن چراغ را
آن به که روغنی بچکاند دماغ را
بر رو مپیچ سلسلهٔ زلف عنبرین
بر عارض تذرو مه پرٌ زاغ را
ای باد اگر به بردن جانت رسالت است
[...]
بیرون ز سینه طرح مینداز داغ را
چشمی بد است رخنهٔ دیوار باغ را
در موسمی که لاله قدح پر ز خون کند
حیف است بی شراب گذاری ایاغ را
بس جستجوی یار که کردم ز هر دیار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.