مپوش چشم ز رخسار همچو جنت دوست
که نور چشم فزاید صفای طلعت دوست
به سیم قلب خریده است ماه کنعان را
کسی که هر دو جهان را دهد به قیمت دوست
نهال عمر ابد با کمال رعنایی
گل پیاده نماید، نظر به قامت دوست
ازان به خاک برابر نموده ام خود را
که خاکسار نوازست ابر رحمت دوست
کمر به خدمت من بسته اند عالمیان
ازان زمان که کمربسته ام به خدمت دوست
چو خون مرده نیاید به کار زنده دلان
شبی که زنده ندارند در محبت دوست
چرا ز دامن صحرا به حی روم صائب؟
مرا که نیست چو مجنون دماغ صحبت دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است. شاعر به زیبایی چهرهی معشوق اشاره میکند و میگوید که نور چشمانش میتواند روح را روشن کند. او معشوق را به اندازهای ارزشمند میداند که حاضر است تمامی دنیای خود را برای او بدهد. همچنین شاعر به طول عمر و زیبایی ظاهری معشوق اشاره کرده و او را مرکز توجه و محبت میداند. در نهایت، شاعر میگوید که عشق واقعی میتواند جان را زنده کند و او که عاشق است، به خدمت معشوق خود مشغول است و به خوبی احساس میکند که در این مسیر دیگر نیازی به هم نشینی با دیگران ندارد، چرا که عشق به معشوق برای او کافی است.
هوش مصنوعی: چشم خود را از زیبایی چهره محبوب همچون بهشت دور مکن، زیرا که نور چشمانت با دیدن زیبایی او بیشتر میشود و صفای چهرهاش افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: کسی که قیمت دو جهان را به خاطر دوستی میپردازد، به قلب زیبای کسی مانند ماه کنعان دست خواهد یافت.
هوش مصنوعی: درخت زندگی با زیبایی تمام، گلهایش را به نمایش میگذارد و به قامت دوست خیره میشود.
هوش مصنوعی: من خود را به خاکی که خداوند رحمتش را بر آن میبارد، نزدیک کردهام؛ زیرا خاکساری و humble بودن موجب نوازش و رحمت اوست.
هوش مصنوعی: مردم دنیا از زمانی به خدمت من آمدهاند که من خود را به خدمت دوست سپردهام.
هوش مصنوعی: در شبهایی که انسانهای زنده به عشق دوست خود هیچ توجهی ندارند، خون مرده نمیتواند به کار زندگان بیاید. به عبارتی دیگر، زمانی که دلها از محبت خالی است، هیچ چیزی حتی از جنس احساسات مرده نیز نمیتواند به زندگی و عشق یاری برساند.
هوش مصنوعی: چرا از دامن طبیعت به شهر بیایم، وقتی که من مانند مجنون در انتظار دیدار محبوب نیستم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خرابه دل من پر شد از محبت دوست
مباد هیچ دلی خالی از مودت دوست
کدام دولت و فرصت نیافت هر که بیافت
سعادت شرف وصل بار و صحبت دوست
اگرچه در خور او خدمتی نمی آید
[...]
سر امید نهم بر زمین حضرت دوست
به بوی آنکه مشرف شوم به صحبت دوست
نعیم هر دو جهان دادهام بهای غمش
کدام دولت شاهی رسد به دولت دوست
اگر چو شمع ببرند دشمنان سر من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.