گنجور

 
صائب تبریزی

توان به صبر سر سرکشان به دام کشید

که نرم نرم خط از حسن انتقام کشید

ز کلک صنع همان روز آفرین برخاست

که گرد لعل لبش خط مشکفام کشید

همان پر از گل خمیازه است آغوشش

اگر چه هاله به بر ماه را تمام کشید

مکن ز بخت سیه تلخ روی خود که نگین

سیاهرویی عالم برای نام کشید

کسی چو دار درین انجمن سرافرازست

که کاسه از سر منصور کرد وجام کشید

ز انتقام حق ایمن نمود دشمن را

ز خصم هر که به زور خود انتقام کشید

ز فیض عالم بالا چه در توانی یافت

ترا که کسب هوا بر کنار بام کشید

فریب زندگی تلخ داد دایه مرا

ز شکری که به طفلی مرا به کام کشید

به دیدنی نتوان کنه عشق را دریافت

به یک نفس نتوان بحر را تمام کشید

ازین مصاف سر آن کس برد که چون خورشید

هزار تیغ به یکبار از نیام کشید

ز پرتو نظر التفات مردان است

که گفتگوی تو صائب به این مقام کشید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بابافغانی

کنون که باد خزان فرش لعل فام کشید

خوش آنکه در صف مستان نشست و جام کشید

دلم که جام نگون داشت سالها چو حباب

ببین که موج شرابش چسان بدام کشید

خزان در آمدن آن سوار حاضر بود

[...]

نظیری نیشابوری

نمی توان به گزند از من انتقام کشید

که دایه زهر به طفلی مرا به کام کشید

زمانه یک نفسم بر مراد خود نگذاشت

به هر که داد مراد از من انتقام کشید

هزار نقش خوشم داد چرخ و تا دیدم

[...]

صائب تبریزی

خط عذارتو خورشید رابه دام کشید

ز هاله حلقه به گوش مه تمام کشید

مشو به سرکشی از خصم زیردست ایمن

که نرم نرم خط از حسن انتقام کشید

امید هست ترا بی سخن رحیم کند

[...]

حزین لاهیجی

هوای عشق برونم ز ننگ و نام کشید

به توبه نامهٔ من، یار خط جام کشید

خوشا حریف شرابی که فکر شام نداشت

نهاد لب به شط باده و تمام کشید

ز عشق پاک به هر شیوه تو مشتاقم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه