زقید جسم جانهای عزیز آسان برون آید
به خوابی یوسف بی جرم از زندان برون آید
نگیرد رنگ دنیا هر که دارد جوهر مردی
که تیغ تیز از دریای خون عریان برون آید
خط شبرنگ می آید برون از لعل سیرابش
به آیینی که خضر از چشمه حیوان برون آید
سیه گردید از عشق لباسی روزگار من
خوشا روزی که این شمع از ته دامان برون آید
بکش تا می توانی خشم عالمسوز را در دل
کز این آتش به همواری گل و ریحان برون آید
لب گورست از بی برگی قسمت لب نانش
دهانی را که در صد سالگی دندان برون آید
ترا کز خاک برگ خرمی روید غنیمت دان
که برگ عیش ما از غنچه پیکان برون آید
نمی گردد به تلخ و شور رنگ جوهر ذاتی
که از دریا نگارین پنجه مرجان برون آید
اگر این است انصاف و مروت کاروانی را
چه افتاده است یوسف از چه کنعان برون آید؟
چنان دستی است در مهمان نوازیها مرا صائب
که چون سوفار، پیکان از دلم خندان برون آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بازیهای جان و جسم، عشق و احساسات پرداخته است. شاعر با تشبیهات مختلف بیان میکند که چگونه وجود حقیقی انسان و احساسات عمیق او میتواند از شرایط سخت و محدودیتها رها شود. از یوسف که به ناگاه از زندان آزاد میشود، تا اشاره به سختیهای زندگی و عشق. همچنین شاعر به زیباییهای زندگی و شگفتیهای آن اشاره میکند و این که چگونه از دل تنگناها میتوان زیبایی و خوشی را به دست آورد. در نهایت، او از روابط انسانی و مهمان نوازی هم یاد میکند، به طوری که هر انسانی باید ارزش لحظات خوش را بداند و از آنها بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: جانهای عزیز به راحتی از قید جسم آزاد میشوند، مانند اینکه یوسف بیگناه از زندان آزاد گردد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش حقیقت مردانگی وجود داشته باشد، تحت تاثیر زرق و برقهای دنیا قرار نمیگیرد. چون همچون کسی است که با شجاعت از وسط دریاهای خون بیرون آمده و با تیغی تیز و برنده در دست، خود را ثابت کرده است.
هوش مصنوعی: نوشتهای درخشان و زیبا از دل گلی سرزنده بیرون میآید، همانطور که خضر، پیامبر اسطورهای، از چشمه جاودان زندگی بیرون میآید.
هوش مصنوعی: از عشق، روزگار من به غم آغشته شده است. خوشحال میشوم که روزی این شمع بهطور کامل از دامن بیرون بیاید و زندگیام روشنتر شود.
هوش مصنوعی: هرچه میتوانی، خشم شدید و سوزان را که در دل داری، بیرون بریز؛ زیرا از این آتش، زیبایی و خوشبویی همچون گل و ریحان به وجود میآید.
هوش مصنوعی: لب گور به خاطر بیپولی و نبود نعمت، از تو میخواهد که به آن دهانی که در صد سالگی دندان در میآورد، نان بدهی.
هوش مصنوعی: تو را که از خاک روییدهای و نشانی از خرمی به همراه داری، ارزشمند بدان. زیرا خوشی و لذت ما از شکوفههایی به وجود میآید که همچون تیر از دل غنچه بیرون آمدهاند.
هوش مصنوعی: جوهر اصلی چیزی که از دریا به وجود میآید، هرگز به تلخی و شوری تغییر پیدا نمیکند، حتی اگر ظاهر آن تغییر کند.
هوش مصنوعی: اگر این کارها و رفتارها انصاف و مروت است، باید بگوییم که چه بر سر کاروانها آمده است. یوسف چرا باید از کنعان خارج شود؟
هوش مصنوعی: دست من در مهماننوازی به قدری ماهر است که مانند ساز سوفار، شادی و خوشحالی از دل من به بیرون میتابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو محمل بسته بر عزم سفر جانان برون آید
به همراهی او صد کاروان جان برون آید
ندارد هیچ کس تاب وداع او بگوییدش
که بر بیچارگان رحمی کند پنهان برون آید
مبند آن ماه گو محمل که می گریند صد بی دل
[...]
نشاطم میکشد چون از تنم پیکان برون آید
که شاید دامن پیکان گرفته جان برون آید
نخواهم ماند زنده چون نجاتم دادی از هجران
بمیرد هر شرر کز آتش سوزان برون آید
غباری کان مقیم درگهت تا شد نمیخواهد
[...]
خوش آن بیداد کز فریاد من جانان برون آید
نفیر دادخواهان سر کشد سلطان برون آید
به عزم بزم خاصش گیرم آن دم دامن رعنا
که داد دادخواهان داده از ایوان برون آید
فلک هم در طلب سرگشته خواهد گشت تا دیگر
[...]
چو تیر از دل کشم با تیر آن مه جان برون آید
چو شخصی کاز پی تعظیم با مهمان برون آید
به امید چه از تن غافلان را جان برون آید؟
به کشتن می رود چون خونی از زندان برون آید
زمشرق می شود هر اختری در وقت خود طالع
رسد چون نوبت نان طفل را دندان برون آید
مخور زنهار روی دست این دریانوردان را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.