میخانه ای که شوق تو باشد مدام او
دایم به زور باده زند دور، جام او
سنگ ملامتی که به هم بشکند ترا
چون کعبه واجب است به جان احترام او
طومار درد و داغ عزیزان رفته است
این مهلتی که عمر درازست نام او
رحم است بر کسی که شود خرج مردگان
چون حافظ مزار سراسر کلام او
در هر سری که هست تمنای گلرخی
از بوی گل پری زده گردد مشام او
در هر دلی که عشق الهی کند نزول
چون کعبه جای کسب هوا نیست بام او
صائب بس است قسمت من خون دل ز عشق
دست که می رسد به می لعل فام او؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف میخانهای میپردازد که در آن شوق و عشق به معشوق حاکم است. او به دور جام باده میچرخد و اهمیت ملامتهای دیگران بر او را بیان میکند. همچنین از درد و داغ عزیزانش صحبت کرده و میگوید که زندگی و عمرش به نام معشوقش ادامه دارد. شاعر به نوعی درخواست رحمت برای کسانی که برای مردگان هزینه میکنند دارد و به کلام حافظ استناد میکند. در ادامه شعر، او به رابطه میان عشق و زیبایی اشاره میکند و بیان میکند که هر دل پرعشقی، مانند کعبه، جایی برای کسب هوس نیست. در نهایت، شاعر با حسرت و افسردگی در مورد قسمت خود و عشقش به مینگاری میزند.
هوش مصنوعی: میخانهای که عشق تو همیشه در آن جاری است، دائماً او را به نوشیدن وامیدارد و همیشه جامش پر از میاست.
هوش مصنوعی: وقتی که سنگهای ملامت و انتقاد به هم برخورد کنند و دوباره شکلگیری عمیق شوند، باید به احترام آنها مانند کعبه با تمام وجود ارزش قائل شوی.
هوش مصنوعی: درد و رنج جدا شدن از عزیزان به مانند نوشتهای طولانی است و این مدت طولانی زندگی، تنها نام او را با خود دارد.
هوش مصنوعی: کسی که برای مردگان خرج کند، مورد رحمت قرار میگیرد، همچنان که حافظ در مزارش، همه سخنانش را به یادگار گذاشته است.
هوش مصنوعی: هر زمان که فردی به یاد زیبایی و عطری دلپذیر از گلها میافتد، این یادآوری باعث تحریک حس بویایی او میشود و او را از بوی گلها سرشار میکند.
هوش مصنوعی: هر قلبی که عشق الهی در آن جا بگیرد، مانند کعبهای میشود که در آن مکانی برای خواستههای نفسانی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به اندازه کافی برای من درد و رنج به خاطر عشق پیش آمده است. حالا که به میگاه و شراب لبهای سرخ او میرسد، چرا باید به این درد ادامه دهم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد رسول عید و مه روزه نام او
فرخنده باد بر شهگیتی سلام او
سلطان جلال دولت باقی معز دین
شاهی که هست دولت و دین زیر نام او
فال جهان خجسته شد و کار دین تمام
[...]
خوارزمشه ، که هست زمانه غلام او
دور سپهر و سیر ستاره بکام او
از صورت هلال فلک را بهر مهی
در گوش حلقه ایست ، مگر شد غلام او ؟
بوده بقای فضل و هنر در بقای او
[...]
باد سحر که سوی من آرد پیام او
اول غلام بادم و دوم غلام او
شادم ز دل که بسته زلف دوتای اوست
دل بنده دو سلسله مشک فام او
گر خون من ز شیشه بریزد به جام او
لب بر ندارم از لب یاقوت فام او
با من سخن ز لعل روان بخش یار کن
آب حیات را چه کند تشنه کام او
یک عمر تلخ کام نشستم که عاقبت
[...]
سرشار بود از غم ایام جام او
بی زهر بود تلخ تر از زهر کام او
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.