گنجور

 
صائب تبریزی

میخانه ای که شوق تو باشد مدام او

دایم به زور باده زند دور، جام او

سنگ ملامتی که به هم بشکند ترا

چون کعبه واجب است به جان احترام او

طومار درد و داغ عزیزان رفته است

این مهلتی که عمر درازست نام او

رحم است بر کسی که شود خرج مردگان

چون حافظ مزار سراسر کلام او

در هر سری که هست تمنای گلرخی

از بوی گل پری زده گردد مشام او

در هر دلی که عشق الهی کند نزول

چون کعبه جای کسب هوا نیست بام او

صائب بس است قسمت من خون دل ز عشق

دست که می رسد به می لعل فام او؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

آمد رسول عید و مه روزه نام او

فرخنده باد بر شه‌گیتی سلام او

سلطان جلال دولت باقی معز دین

شاهی‌ که هست دولت و دین زیر نام او

فال جهان خجسته شد و کار دین تمام

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

خوارزمشه ، که هست زمانه غلام او

دور سپهر و سیر ستاره بکام او

از صورت هلال فلک را بهر مهی

در گوش حلقه ایست ، مگر شد غلام او ؟

بوده بقای فضل و هنر در بقای او

[...]

ادیب صابر

باد سحر که سوی من آرد پیام او

اول غلام بادم و دوم غلام او

شادم ز دل که بسته زلف دوتای اوست

دل بنده دو سلسله مشک فام او

فروغی بسطامی

گر خون من ز شیشه بریزد به جام او

لب بر ندارم از لب یاقوت فام او

با من سخن ز لعل روان بخش یار کن

آب حیات را چه کند تشنه کام او

یک عمر تلخ کام نشستم که عاقبت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه