علم نصرت ما آه سحرگاهی ما
مهر خاموشی ما چتر شهنشاهی ما
ما ز بی برگ و نوایی خط پاکی داریم
چه کند باد خزانی به رخ کاهی ما؟
چرخ چندان که زند نقش حوادث بر آب
می شود جوهر آیینه آگاهی ما
چه توقع ز رفیقان دگر باید داشت؟
سایه جایی که کشد پای ز همراهی ما
رفته بودیم که از وادی دل دور شویم
نفس سوخته شد سرمه آگاهی ما
هر سر خار درین دشت چراغی گردید
پای برجاست همان ظلمت گمراهی ما
رفت عمر و قدم از خود ننهادیم برون
داد از غفلت ما، آه ز کوتاهی ما
همچنان خار به دل از رگ خامی داریم
فلس اگر داغ شود بر بدن ماهی ما
نیست در دامن این دشت، شکاری صائب
که علم چرب کند آه سحرگاهی ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
جذبه شوق تو خضر ره آگاهی ما
می گدازد نفس برق ز همراهی ما
خضر در قافله گمشدگان بسیار است
دست آگاهی ما دامن گمراهی ما
ساغر زهر به کام (و) لب خندان داریم
[...]
گذرد گرم ز دل، آه سحرگاهی ما
باربر جاده نگردد، قدم راهی ما
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.