از فروغ حسن گل درآشیان می سوختم
ماه گرم جلوه و من درکتان می سوختم
در خزان دست و دلی کو تاکسی کاری کند
کاش در جوش بهاران آشیان می سوختم
ناله بی پرده را در خلوت او راه نیست
ورنه این نه پرده را از یک فغان می سوختم
در سرم تابود شور عشق چون طفلان شوخ
مرکبم می بود اگر زنی عنان می سوختم
گر نمی شد مهر لب شرم حضور بلبلان
پنبه در گوش گران باغبان می سوختم
داغ من آسان نشد سر حلقه ارباب درد
عمرها در زیر دیگ این استخوان می سوختم
این جواب آن غزل صائب که می گوید مسیح
شمع شد خاموش اما من همان می سوختم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.