حسن دارد در سواری شوکت و شان دگر
جلوه را در خانه زین هست میدان دگر
روی شرم آلود او را دیده بان در کارنیست
می کند هر قطره خوی کارنگهبان دگر
من که با اسلام کار خویش یکرو کرده ام
غمزه کافر نباشد، نامسلمان دگر
جان رسمی زندگی را تلخ بر من کرده بود
از دم تیغ شهادت یافتم جان دگر
طوق منت بر نتابد گردن آزادگان
ترک احسان از کریمان است احسان دگر
از گریبانش برآید آفتاب بی زوال
هر که جز دامان شب نگرفت دامان دگر
گرچه ساقی و شراب وشیشه وساغر یکی است
هر حبابی را درین بحرست دوران دگر
گرچه هر شیرینیی دل می برد بی اختیار
شهد گفتار ترا صائب بود شان دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تمایزات و تفاوتهایی اشاره میکند که در زندگی و تجربههای انسانی وجود دارد. او دربارهی حسن و زیبایی از نوعی دیگر سخن میگوید که با جلوهای متفاوت در میدان زندگی ظاهر میشود. شاعر به عشق و اشتیاقی اشاره میکند که از او و از دیگران دور است و غمزهی کافر را به ناامیدی تعبیر میکند. زندگیاش تا کنون تلخ بوده، اما با درک شهادت، طعم جدیدی از زندگی را تجربه کرده است. او همچنین بر این نکته تأکید میکند که آزادی و کریمی واقعی، به دوری از منت و فخر نیاز دارد. در نهایت، شاعر میگوید که هرچند در ظاهر اشیا و چیزها یکسانند، اما در واقعیت، هر یک دنیای خاص خود را دارند.
هوش مصنوعی: زیبایی در سوارکاری،افتخار و مقام خاصی دارد، اما جلوهی دیگری نیز در داخل خانه وجود دارد که در این زمینه، فضای دیگری ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: نگاه کن، شرم و حیا در چهرهاش نمایان است، اما نگهبان در حال مراقبت و کنترل است. هر قطرهی عرق یا اندیشهای که از او میریزد، نشاندهندهی دقت و توجه دیگری است.
هوش مصنوعی: من که خود را با اصول اسلام هماهنگ کردهام، نباید نگران نگاه و قضاوت غیر مسلمانان باشم.
هوش مصنوعی: روح من به خاطر سختیهای زندگی دچار تلخی شده بود، اما با رسیدن به مقام شهادت، جان تازهای یافتم.
هوش مصنوعی: آزادگان افتخار نمیکنند که زیر بار منت بروند و این نشان میدهد که ترک کردن احسان از سوی افراد نیکوکار به معنای احترام به آزادی و عزت نفس آنهاست. در واقع، کمک کردن به دیگران باید با احترام و بدون انتظار چیزی در قبال آن باشد.
هوش مصنوعی: هر کس که به غیر از شب به دامان دیگری پناه نبرد، خورشید جاودانی از وجودش میتابد.
هوش مصنوعی: هرچند که ساقی، شراب، شیشه و ساغر همه یکی هستند، اما هر حبابی که در این دریا ایجاد میشود، نشاندهندهی یک دورانی متفاوت است.
هوش مصنوعی: اگرچه هر شیرینی میتواند دل را بیاختیار جذب کند، اما شیرینی کلام تو صائب، جایگاهی متفاوت دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای زپشت ارسلان خان ارسلان خان دگر
ملکداری را نزیبد جز تو سلطان دگر
سایه یزدان توئی شاهی ترا زیبد بحق
سایه دیگر نشاید همچو یزدان دگر
خسرو غازی محمدبن سلیمان آنکه بود
[...]
ای ز رویت هر نگاهی را گلستان دگر
در دل هر ذره ای خورشید تابان دگر
وای بر من کز غرور حسن هر چین می شود
گوشه ابروی او را طاق نسیان دگر
بیقراری هرکه را پیچد بهم چون گردباد
[...]
سینه تنگ و من هلاک زخم پنهان دگر
خون شو ای دل تا گشاید جای پیکان دگر
پر تامل میکند ساقی چو آمد دور ما
دور ما را ترسم اندازد به دوران دگر
آتش ما یادگارست از گلستان خلیل
[...]
دیده ام از گرد گلگون تو جولان دگر
در نظر کی آیدم سیر گلستان دگر
بت پرستی را هنوز امروز با من کارهاست
از خطش دیدم سواد کافرستان دگر
خوانده ام مضمون حرفش را حیات تازه ای است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.