آن قدر ندارم که سزاوار تو باشم
آن به که گرفتار گرفتار تو باشم
خورشید درین ره بود از آبله پایان
من کیستم آخر که طلبکار تو باشم؟
غیر از کف افسوس مرا برگ دگر نیست
آخر به چه سرمایه خریدار تو باشم؟
یک فاخته سرو تو این طارم نیلی است
من در چه شمارم که هوادار تو باشم؟
زان پاکتر افتاده ترا دامن عصمت
کز دیده تر شبنم گلزار تو باشم
من کز رخ خورشید نظر را ندهم آب
قانع به نگاه در و دیوار تو باشم
معراج من این بس که چو خار سر دیوار
از دور تماشایی گلزار تو باشم
چون آب دهم چشم خود از چشمه کوثر؟
من کز دل و جان تشنه دیدار تو باشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عجز و ناتوانی گوینده در برابر محبوبش است. او اعتراف میکند که در مقایسه با عظمت و زیبایی محبوب، چیزی برای عرضه ندارد و نمیتواند خود را سزاوار عشق او بداند. گوینده همچنان از احساساتش نسبت به محبوب میگوید و تأکید میکند که حتی در دوری از او، آرزو دارد که تنها تماشاگر زیباییهای او باشد. به عبارتی، او به عشق و جذبه محبوبی میپردازد که فراتر از دسترس اوست و در عین حال تمایل دارد که در دسترس عشق او قرار گیرد.
هوش مصنوعی: من به اندازهای نیستم که شایستهی عشق و محبت تو باشم؛ اما بهتر است که در بند و وابستهی عشق تو باشم.
هوش مصنوعی: در این شعر، گویا گوینده با نگاهی عمیق به خود و موقعیتش در زندگی مینگرد. او به خورشید، به عنوان نماد روشنایی و حقیقت، اشاره میکند و به نوعی خود را در مقابل آن قرار میدهد. گوینده از خودش میپرسد که در این مسیر چه کسی است و چرا باید از دیگران چیزی بخواهد یا طلبکار باشد. به این ترتیب، او به ناچیزی خود و بزرگ بودن جهان اشاره میکند و در نهایت به صفای درون و نیاز به خودآگاهی میپردازد.
هوش مصنوعی: من جز افسوس چیزی برای عرض ندارم، بنابراین به چه چیزی میتوانم برای جلب توجه تو امیدوار باشم؟
هوش مصنوعی: یک پرنده خوش آواز در این آسمان آبی به چه میزان میتواند توجه من را جلب کند که عاشق تو باشم؟
هوش مصنوعی: از آن مکان مقدستر، دامن پاکی تو افتاده است، که من از عشق و زیبایی تو به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهام و همچون شبنم بر گلهای گلزار تو میبارم.
هوش مصنوعی: من هرگز نگاه خود را از چهرهی خورشید نمیگیرم، اما اگر قرار باشد نگاهام را به چیزی بدهیم، ترجیح میدهم فقط به دیوار و درهای تو توجه کنم.
هوش مصنوعی: من چه بگویم از آسمان و بال و پر؛ برای من همین کافی است که از دور، مانند خار سر دیوار، تو را در باغ گلها ببینم.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم به چشمه کوثر آب دهم در حالی که من خود به شدت تشنه دیدارت هستم و دل و جانم پر از اشتیاق برای دیدن توست؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی من دیوانه گرفتار تو باشم
در بند سر زلف سیه کار تو باشم
از آرزوی قامت رعنای تو میرم
در حسرت یاقوت شکربار تو باشم
جان خسته ی آن غمزه ی غماز تو بینم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.