هر نفس تازه گلی زیبِ کنارست مرا
دایم از جوشِ سخن، جوشِ بهارست مرا
کمرِ وحدتِ من نیست بجز حلقهٔ فکر
چون سرِ غنچه به زانو سر و کارست مرا
نامِ منصورِ من از فکر بلندی گیرد
سرِ زانوی تأمل، سرِ دارست مرا
میچکد خون چو کباب از سخنِ رنگینم
سینه از ناخنِ اندیشه فگارست مرا
روی دل بر سرِ گفتار مرا میآرد
هر چه جز دل بود آیینهٔ تارست مرا
چون شرر نیست مرا کار به هر تردامن
صحبتِ سوختگان باغ و بهارست مرا
سایهٔ شهر بود بر دلِ من کوهِ گران
دامنِ دشتِ جنون، دامنِ یارست مرا
میشود از نفسِ صبح، چراغم خاموش
صیقلِ آینهٔ دل، شبِ تارست مرا
نیست در آینهام نقشِ دگر جز رخِ دوست
چشم بر هرچه فتد رویِ نگارست مرا
نکند دایرهٔ عیش مرا بیپرگار
نقطهٔ دل که چو مرکز به قرارست مرا
ساغری در خورِ من نیست درین میکدهها
ورنه تسبیحِ ریا حلقهٔ مارست مرا
گرچه پر گل بود از گریهٔ من دامنِ دشت
رزق، چون آبله از نِشترِ خارست مرا
میتوانم به دَغا کرد حریفان را مات
مانعِ راهزنی، راهِ قمارست مرا
آه ازان روز که از پرده برآید صائب
نغمههایی که گره در رگِ تارست مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و معنوی شاعر اشاره دارد. شاعر در آن از زیباییهای طبیعت، عشق و وجود خود سخن میگوید. هر نفس برای او تازگی و زیبایی دارد و گفتگوهایش متناسب با بهار است. او بر این باور است که ارتباطش با معنویت و وحدت، از طریق تفکر است. همچنین، شاعر از درد و رنجهای درونی و تأملاتش میگوید و به عشق و دوستیاش اشاره میکند که در آینه دلش بازتاب دارد. در نهایت، او به غم و شادیهای زندگی و نقش عشق در آنها تأکید میکند و مینویسد که حقیقت و معنا به طرز عمیقی در زندگیاش وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر لحظه که میگذرد، زیباییای تازه مانند گل در کنار من است و همیشه صحبت کردن من بوی تازگی و شکوفایی بهار را دارد.
هوش مصنوعی: من هیچچیزی جز حلقهٔ افکارم ندارم که مرا به هم پیوند دهد، مانند غنچهای که سرش به زمین خم شده است و همهش مشغول کار کردن و فکر کردن به آن است.
هوش مصنوعی: نام منصور من از اندیشههای عمیق و تفکر بلند به وجود میآید و همواره در حال تأمل و اندیشه است. این نام مرا به یاد لحظات دشوار و چالشها میاندازد.
هوش مصنوعی: سخنهای زیبا و پررنگ من مانند کباب، رنج و درد را به جانم میریزد. سینهام از تیزی و زخمهای افکارم آزرده و خسته است.
هوش مصنوعی: آنچه به زبان میآید در واقع نشاندهندهٔ احساسات واقعی من نیست و هر چیزی جز دل، مثل آینهای تیره و بیفایده است.
هوش مصنوعی: من با آتش و شوری که در دل دارم، هیچ ارتباطی با کسانی که در حال سوختن هستند و صحبت از بهار و زیبایی میکنند، ندارم.
هوش مصنوعی: سایهٔ شهر بر قلب من سنگینی میکند، دشتِ دیوانگی، مانند دامن یار، به من نزدیک است.
هوش مصنوعی: از نفس صبح، نور زندگیام از بین رفته و روشنایی دل من همچنان در تاریکی شب باقیمانده است.
هوش مصنوعی: در آینهی من هیچ تصویری جز چهرهی محبوب وجود ندارد و هر چیزی که به چشمانم میافتد، تنها زیبایی اوست.
هوش مصنوعی: شاید خوشیها و لذتهای زندگی من بدون نقطهی عشق و محبت، به دور خود بچرخند؛ و من که در مرکز این احساسات قرار دارم، به آرامش برسم.
هوش مصنوعی: در این میکدهها، برای من نوشیدنیای وجود ندارد که بنوشم؛ زیرا تسبیح نمایشی که در دست من است، فقط به دور گردنم میغلتد.
هوش مصنوعی: هر چند دامن دشت پر از گل و زیبایی است، اما مانند زخمهایی که از خار به وجود میآیند، غم و اندوه من آن را آلوده کرده است.
هوش مصنوعی: من میتوانم به شگردهای خود حریفان را به تله بیندازم و مانع از این شوم که به مقصودشان برسند، چرا که مسیر من به سوی قمار و بازی است.
هوش مصنوعی: ای کاش روزی بیاید که نغمههایی که به شدت در اعماق وجودم جاری است و شیرینتر از هر صدایی است، به گوش همه برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.