بیخودی داشت ز فکر دو جهان آزادم
تا به هوش آمدم از عرش به فرش افتادم
پای من بر سر گنج است چو دیوار یتیم
دست خود بوسه زند هر که کند آبادم
سفر بیخودیم پا به رکاب است، کجاست
باد دستی که به یک جرعه کند امدادم؟
کار من در گره از پرهنری افتاده است
دارد از جوهر خود مو قلم فولادم
باد یارب ز سعادت همه روزش نوروز
هر که در عید نیاید به مبارکبادم!
ناله مرغ گرفتار اثرها دارد
خواهد افتاد به دام دگران صیادم
خانه آینه را تنگ کند بر شیرین
بیستونی که مصور شود از فرهادم
منهم آن گوهر شهوار که از غلطانی
از کنار صدف چرخ به خاک افتادم
شب آبستن امید شد آن روز عقیم
که من از مادر سنگین دل دوران زادم
به چه امید دهم دامن فریاد از دست؟
من که فریاد رسی نیست به جز فریادم
نیست آن مصرع برجسته خدنگش صائب
که اگر بال برآرد، برود از یادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر یک سفر درونی و تلاش برای رهایی از قید و بندهای دنیوی است. شاعر از آزادگی بیدلی صحبت میکند و به وضعیت خود در دنیا اشاره دارد که به وجدانی بالا و به آفرینش خود معتقد است. او به نتیجهگیری میرسد که زندگی او پر از چالشها و ناامیدیهاست، اما با این حال، امید و نوروز را به عنوان نماد سعادت میبیند. همچنین نگرانی از سرنوشت خود و احتمال سقوط به دام دیگران را بیان میکند و در نهایت، به انگشتنمایی از فریادش میپردازد که در این دنیا هیچ یاور و پشتیبانی برایش یافت نمیشود.
هوش مصنوعی: در حالت بیخیالی و فراغت از فکر به دو جهان، آزاد و راحت بودم، اما وقتی به خود آمدم، از اوج و مقام بلند به پایین و زندگی عادی بازگشتم.
هوش مصنوعی: پای من بر گنجی قرار دارد به مانند دیواری که یتیمی به آن تکیه زده است. هر کسی که به من لطف کند و به من کمک کند، مانند دستی است که دست خود را میبوسد و در واقع به آبادانی من کمک میکند.
هوش مصنوعی: سفر ما همچون حالتی است که بدون اراده انجام میشود و همسان یک مهمانی در پیش داریم. آیا کسی هست که به ما کمک کند تا تنها با یک جرعه از چشیدنیهای زندگی، به ما انرژی و یاری برساند؟
هوش مصنوعی: من در کار خود به نوعی گیر کردهام که دیگر سرانجامی از آن نمییابم، و این حال تنها به خاطر ذات و خصلت خودم است که مانند قلم فولادی محکم و باارزش است.
هوش مصنوعی: ای کاش باد خوشی و سعادت هر روز بر ما بوزد! هر کس در روز عید نیاید، به او تبریک نمیگویم!
هوش مصنوعی: مرغی که در چنگال گرفتاری است، صدا و نالهاش تأثیرگذار است و ممکن است به زودی به دام دیگران بیفتد.
هوش مصنوعی: خانه آینه به قدری کوچک میشود که نتواند شیرین بیستونی را در خود جا دهد، به طوری که او از فرهاد تصویر شود.
هوش مصنوعی: من هم همان گوهر قیمتی هستم که از دامن صدف دریا به زمین افتادهام.
هوش مصنوعی: در شب، امید به دنیا آمد و روزی که خالی و بیحاصل بود، من از دل سنگین و دردناک زمان به وجود آمدم.
هوش مصنوعی: نمیتوانم از فریاد خودم کمک و امیدی داشته باشم، زیرا هیچ کس دیگری نیست که به فریاد من گوش دهد یا به من کمک کند.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که اگر آن کسی که به او علاقه دارد، پرواز کند و دور شود، هرگز او را از یاد نخواهم برد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا دلم بستدی ای ماه و ندادی دادم
کشتهٔ عشق شدم راز نهان بگشادم
سرد بردی دلم از عاشقی و جستن عشق
لاجرم زود شدم عاشق و گرم افتادم
پدر و مادر من بنده نبودند تو را
[...]
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت
[...]
نرسیدهست به گوش تو مگر فریادم
ورنه هرگز ندهد دل که نیاری یادم
در همه شهر چو روی تو ندیدم رویی
که بر او فتنه شوی تا بستاند دادم
طاقت آمدنم نیست مگر خاک شوم
[...]
به فلک می رسد از فرقتِ تو فریادم
تا نگویی که من از بندِ غمت آزادم
بی تو بر رویِ همه خلقِ جهان بستم در
لیکن از دیده بسی خونِ جگر بگشادم
دل تو داری و هنوزم طمعِ وصلی هست
[...]
ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم
خاک پای تو چو گشتم چه دهی بر بادم؟
پس ازین پیش من از جور مکن یاد، که من
تا غلام تو شدم زین دگران آزادم
چند پرسی تو که: از عشق منت حاصل چیست؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.