هر که را دیدیم در عالم گرفتار خودست
کار حق بر طاق نسیان مانده، در کار خودست
خضر آسوده است از تعمیر دیوار یتیم
هر کسی را روی در تعمیر دیوار خودست
کیست از دوش کسی باری تواند برگرفت؟
گر همه عیسی است در فکر خر و بار خودست
پرتو حسن ازل افتاده بر دیوار و در
دیو چون یوسف در اینجا محو دیدار خودست
گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست
صبح نزدیک است، در فکر شب تار خودست
چون تواند خار حسرت از دل بلبل کشید؟
غنچه بی دست و پا درمانده خار خودست
خرجها دخل است چون باشد به جای خویشتن
هر که می آید به کار خلق، در کار خودست
چشم صائب چون صدف برابر گوهر بار نیست
زیر بار منت طبع گهربار خودست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یوسف بازار ما هم خود خریدار خودست
خوش قیامت کرده غم هر کس گرفتار خودست
راز دل پوشیده کی ماند به منع گفتگو
لب اگر خاموش گردد رنگ در کار خودست
بر زمین ننهاد تا بر کف گرفت آیینه را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.