کی جام باده در خور کام و زبان ماست؟
خونی که می خوریم زیاد از دهان ماست
خاری است غم که در دل ما ریشه کرده است
ماری است پیچ و تاب که در آشیان ماست
روی فلک سیاه ز گرد گناه ما
پشت زمین به کوه ز خواب گران ماست
خطی که گرد خود ز خرابی کشیده ایم
در موج خیز حادثه دارالامان ماست
احوال خود به گریه ادا می کنیم ما
مژگان چو طفل بسته زبان ترجمان ماست
گردون به گرد ما نرسد در سبکروی
برق آتش فسرده ای از کاروان ماست
تنها نه ایم در ره دور و دراز عشق
آوارگی چو ریگ روان همعنان ماست
زلفی که می کشد به کمند آفتاب را
در پیچ و خم ز جوهر تیغ زبان ماست
در کلبه قناعت ما نیست چون منع
هر کس که می خورد دل خود، میهمان ماست
دیوار می نهد به ره سیل تندرو
گرد کسادیی که پی کاروان ماست
از اشک ماست پنجه خورشید در نگار
خونابه فلک ز دل خونچکان ماست
روشن شده است آینه ما به نور عشق
خورشید خال عیب رخ دودمان ماست
(در خون کشیده است ز غیرت بهار را
رنگ شکسته ای که به روی خزان ماست)
صائب گه مناظره از مور عاجزیم
گردون اگر چه عاجز تیغ زبان ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی غم و شادیهای زندگی و تأثیرات عشق میپردازد. او از شادی و لذت ناشی از بادهنوشی صحبت میکند و در عین حال به غمهایی که در دلش ریشه کردهاند اشاره میکند. شاعر به تقصیرات خود و تأثیرات منفی آنها بر زندگیاش پرداخته و حسرت و تنهایی را در راه عشق توصیف میکند. همچنین، او به خوبی و زیبایی عشق و تأثیر آن بر زندگیاش میپردازد و نشان میدهد که هر کسی میتواند در این راه دلش را مهمان کند. در نهایت، شاعر به قدرت کلام و تأثیر آن در بیان احساسات اشاره میکند و میگوید که با وجود مشکلات، عشق نور امید را در زندگیاش روشن کرده است.
هوش مصنوعی: چه زمانی میتوانیم با خیال راحت شراب بنوشیم و لذت ببریم؟ گویی خون ما بیشتر از آن چیزی است که از دهانمان میریزیم.
هوش مصنوعی: غم مانند خاری است که در دل ما نفوذ کرده و جا خوش کرده. همچنین، اندوه شبیه به ماری است که در لانهمان دور خود میپیچد.
هوش مصنوعی: در آسمان آنقدر گناه ما زیاد است که زمین به خواب سنگین میرود و به کوهها پناه میبرد.
هوش مصنوعی: ما در زندگیمان مشکلات و ناپایداریهایی را تجربه کردهایم که هر کدام نشانهای از آشفتگی و ناهنجاریها هستند و این تجربیات، در واقع برمیگردند به سرنوشت و روزگار ما، که به نوعی مکانی امن و آرامشبخش برای ما است.
هوش مصنوعی: ما احساسات خود را با اشک بیان میکنیم، چشمانمان مانند زبانی خاموشی است که ترجمهگر دردهایمان میباشد.
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر به ما نزدیک نمیشود، در حالی که در رفتار سبکسرانه ما، مانند جرقهای از آتش خاموشی که به یک کاروان تعلق دارد، خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: ما در مسیر طولانی عشق تنها نیستیم، چرا که مانند ریگهای روان، آوارگی و بیانتهایی همواره همراهمان است.
هوش مصنوعی: زلفی که مانند پژواک نور خورشید را به دام میاندازد، در پیچ و خمهای تند و تیز زبان ما نهفته است.
هوش مصنوعی: در کلبه قناعت ما جایی برای نگرانی نیست؛ هر کسی که به دلی قانع و ساده زندگی کند، مهمان ماست.
هوش مصنوعی: دیوار در مقابل سیل تند قرار میگیرد، همانطور که در مسیر ما که به دنبال کاروان خود هستیم، با کمبود و بیتحرکی مواجه میشویم.
هوش مصنوعی: از اشکهای ماست که رنگ و نور خورشید در چهرهی محبوب به چشم میآید و همچنین، درد دلهای ما باعث میشود که آسمان هم زخمی و پر از اندوه باشد.
هوش مصنوعی: آینه ما به واسطه نور عشق روشن شده است و نشانه عیب و نقص در چهره نسل ما، خال زیبای خورشید است.
هوش مصنوعی: به دلیل غیرت و شدت احساس، بهار را به رنگی شبیه به رنگ رفتن و خراب شدن نشاندهاند که حالا بر زندگی خزان ما سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: در این بیت گفته میشود که ما از نظر قدرت و توانایی در مناظره و بحث مانند یک مور هستیم، حتی اگر گردون (آسمان) نتواند ما را متوقف کند. این نشاندهنده این است که توانایی کلام ما از هر چیزی، حتی در برابر مشکلات و موانع، قویتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهری به فتنه شد که فلانی از آن ماست
ما عشق باز صادق و او عشق دان ماست
آنجا که دست ماست درو حلقه زان اوست
وانجا که پای اوست سر و سجده زان ماست
هر دل که زیر سایهٔ زلفش نشان دهند
[...]
تا زندهایم، یاد لبش بر زبان ماست
ذکرش دوای درد دل ناتوان ماست
گر فتنه میشویم بر آن روی، طرفه نیست
زیرا که یار فتنهٔ آخر زمان ماست
گیرم که مهر او ز دل خود برون برم
[...]
دولت قرین دولت صاحبقران ماست
دنیا به کام پادشه کامران ماست
سلطان اویس آنکه صفات جلال او
بیرون ز حد وهم و خیال و گمان ماست
ای آنشهی که گر تو بگوئی روا بود
[...]
عمریست تا خیال تو در عهد جان ماست
یاد تو مونس دل و ورد زبان ماست
در محنت فراق تو خون شد دل و هنوز
مهر تو در میان دل خون فشان ماست
بگذر به تربتم که پس از ما هزار سال
[...]
آن سرو راستی مگر از بوستان ماست
و این روی همچو گل مگر از گلستان ماست
آمد نسیم صبح که آرام جان رسید
گویی که بوی زلف بت دلستان ماست
آورد نکهتی به دماغ و دل ضعیف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.