گنجور

 
صائب تبریزی

کی جام باده در خور کام و زبان ماست؟

خونی که می خوریم زیاد از دهان ماست

خاری است غم که در دل ما ریشه کرده است

ماری است پیچ و تاب که در آشیان ماست

روی فلک سیاه ز گرد گناه ما

پشت زمین به کوه ز خواب گران ماست

خطی که گرد خود ز خرابی کشیده ایم

در موج خیز حادثه دارالامان ماست

احوال خود به گریه ادا می کنیم ما

مژگان چو طفل بسته زبان ترجمان ماست

گردون به گرد ما نرسد در سبکروی

برق آتش فسرده ای از کاروان ماست

تنها نه ایم در ره دور و دراز عشق

آوارگی چو ریگ روان همعنان ماست

زلفی که می کشد به کمند آفتاب را

در پیچ و خم ز جوهر تیغ زبان ماست

در کلبه قناعت ما نیست چون منع

هر کس که می خورد دل خود، میهمان ماست

دیوار می نهد به ره سیل تندرو

گرد کسادیی که پی کاروان ماست

از اشک ماست پنجه خورشید در نگار

خونابه فلک ز دل خونچکان ماست

روشن شده است آینه ما به نور عشق

خورشید خال عیب رخ دودمان ماست

(در خون کشیده است ز غیرت بهار را

رنگ شکسته ای که به روی خزان ماست)

صائب گه مناظره از مور عاجزیم

گردون اگر چه عاجز تیغ زبان ماست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خاقانی

شهری به فتنه شد که فلانی از آن ماست

ما عشق باز صادق و او عشق دان ماست

آنجا که دست ماست درو حلقه زان اوست

وانجا که پای اوست سر و سجده زان ماست

هر دل که زیر سایهٔ زلفش نشان دهند

[...]

اوحدی

تا زنده‌ایم، یاد لبش بر زبان ماست

ذکرش دوای درد دل ناتوان ماست

گر فتنه می‌شویم بر آن روی، طرفه نیست

زیرا که یار فتنهٔ آخر زمان ماست

گیرم که مهر او ز دل خود برون برم

[...]

عبید زاکانی

دولت قرین دولت صاحبقران ماست

دنیا به کام پادشه کامران ماست

سلطان اویس آنکه صفات جلال او

بیرون ز حد وهم و خیال و گمان ماست

ای آنشهی که گر تو بگوئی روا بود

[...]

ناصر بخارایی

عمریست تا خیال تو در عهد جان ماست

یاد تو مونس دل و ورد زبان ماست

در محنت فراق تو خون شد دل و هنوز

مهر تو در میان دل خون فشان ماست

بگذر به تربتم که پس از ما هزار سال

[...]

جهان ملک خاتون

آن سرو راستی مگر از بوستان ماست

و این روی همچو گل مگر از گلستان ماست

آمد نسیم صبح که آرام جان رسید

گویی که بوی زلف بت دلستان ماست

آورد نکهتی به دماغ و دل ضعیف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه