پوچ است هر سری که نه در وی هوای توست
سهوست سجده ای که نه بر خاک پای توست
طبل رحیل هوش من آواز پای توست
حسرت نصیب دیده من از لقای توست
در پرده های چشم شکر خواب صبح نیست
شیرینیی که در دو لب جانفزای توست
خون می کند عرق ز شفق هر صباح و شام
از بس که آفتاب خجل از لقای توست
در باز کردن در باغ بهشت نیست
فیضی که در گشودن بند قبای توست
ظرف وصال نیست من تنگ ظرف را
طبل رحیل هوش من آواز پای توست
خودداری سپند در آتش بود محال
خالی است جای من به حریمی که جای توست
هر شاخ گلی که دست کند در چمن بلند
از روی صدق ورد زبانش دعای توست
هر دل رمیده ای که بساط زمانه داشت
امروز در کمند دو زلف رسای توست
ره نیست در حریم تو هر خودپرست را
بیگانه هر که گشت ز خود آشنای توست
چون ترک دلبری ننمایند دلبران ؟
چون هر کجا دلی که بود مبتلای توست
استادگی چگونه کند در نثار جان؟
صائب که مرگ و زندگیش از برای توست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و احساسات عمیق خود نسبت به معشوق میپردازد. او بیان میکند که هر کسی که در سرش هوای معشوق نیست، بیفایده است. سجدهای که نه بر خاک پای او باشد، سهو و اشتباه است. او از حسرت دیدار معشوق میگوید و اینکه شادی واقعی تنها در وجود معشوق است. شاعر تأکید میکند که آفتاب به خاطر جمال معشوق شرمنده است و در بهشت واقعی فقط با بند قبای معشوق ممکن میشود.
شاعر همچنین اشاره میکند که با هر گلی که در باغ میرویید، دعای معشوق در زبانش جاری است و هر دل بیقرار، امروز در بند زلف معشوق است. او میگوید در حریم معشوق، خودپرستان جایی ندارند و بیگانه جریان عشق را نمیفهمد. در نهایت، کسی که برای عشق آماده است، باید برای او جان خود را فدای معشوق کند؛ چرا که زندگی و مرگش به خاطر اوست.
هوش مصنوعی: هر سری که در آن عشق و محبت تو نباشد، بیمحتواست و بیفایده. همچنین، اگر سجدهای برای تو باشد اما بر خاک پای تو نرود، آن سجده هم بیمعنی است.
هوش مصنوعی: صدای پای تو بهنوعی چون طبل عزیمت و راهافتادن است و ذهن و هوش من را درگیر کرده است. افسوس و حسرتی که برای دیدن تو در دلم مانده، تنها نصیب چشمانم شده است.
هوش مصنوعی: شیرینی خواب صبح در چشمهای تو وجود ندارد، بلکه آنچه در لبهای جانافزای توست، واقعیتر و شیرینتر است.
هوش مصنوعی: هر صبح و شام آفتاب به خاطر شرم از ملاقات تو، عرق میریزد و به رنگ خون درمیآید.
هوش مصنوعی: فتح کردن دروازههای بهشت هیچ لذتی ندارد، مانند لذتی که از باز کردن دکمههای لباس تو حاصل میشود.
هوش مصنوعی: من از تنگی ظرف عشق شکایت دارم و نمیتوانم به وصال برسم. در این میان، تنها چیزی که به ذهنم خطور میکند، صدای پای توست که همواره در گوشم طنینانداز است.
هوش مصنوعی: در آتش، خودداری و ایستادگی دشوار است، و جایی که من هستم، نمیتواند خالی از حضور تو باشد.
هوش مصنوعی: هر گلی که از چمن بالا میآید و رشد میکند، بهراستی دعای تو را از دل بیان میکند.
هوش مصنوعی: هر دلی که پیش از این در تنگناها و مشکلات زندگی سرگردان بود، حالا گرفتار زیبایی و جذابیت موهای تو شده است.
هوش مصنوعی: در مسیر تو جایی برای خودخواهانی که به خودشان مشغولاند وجود ندارد. تنها کسانی که از خودشان فاصله گرفتهاند و به معنای واقعی به تو آشنا شدهاند، میتوانند در حریم تو حضور داشته باشند.
هوش مصنوعی: وقتی دلبرهای زیبا به عشق خود توجه نکنند، چه فایدهای دارد؟ زیرا هر جا که دلی باشد، آن دل به عشق تو گرفتار است.
هوش مصنوعی: چگونه کسی میتواند در برابر فدای جانش ایستادگی کند؟ صائب، چرا که مرگ و زندگیاش به خاطر توست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تاج سر سخا و سخن خاک پای توست
هرچ از سخن گزیده تر است آن ثنای توست
من لاف چون زنم، که سرم را هوای توست
بس نیست؟ این قدر که سرم خاک پای توست
با آنکه رفته در سر مهر تو، جان من
جانم هنوز، بر سر مهر و وفای توست
پرداختیم، گوشه خاطر، ز غیر دوست
[...]
ای شهسوار حسن که جانم فدای توست
هر جا سری ست خاک ره باد پای توست
خوش جلوه ده سمند که دفع گزند را
هر سو هزار سوخته دل در دعای توست
مشتاق وصل را که ز هجران به جان رسید
[...]
خرم دلی که کشته تیغ جفای توست
خرم تر آن که زنده مهر و وفای توست
اینک دلی شکسته و جانی گداخته،
از ما اگر قبول کنی، از برای توست
دل را که بر هوای بزرگی و فرّ و جاه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.