آن را که هست گردش چشم غزالهای
در کار نیست رطل گران و پیالهای
ما را ز کهنه و نو عالم بود کفاف
معشوق نو خطی و می دیر سالهای
تا گل شکفته شد گرو میفروش کرد
در خانه داشت هرکه کتاب و رسالهای
بگذار حرف محکمی توبه را به طاق
کاین شیشه توتیا شود از سنگ ژالهای
بلبل چگونه مست نگردد، که میدهد
از هر گلی بهار به دستش پیالهای
چون عندلیب قسمت من نیست از بهار
غیر از نگاه حسرت و آهی و نالهای
میکرد داغ، سینه کان عقیق را
میداشت چون رخ تو اگر باغ لالهای
یک هاله در بساط همه چرخ بیش نیست
ماه تراست هر خم آغوش، هالهای
صائب چو تاک نیست غم سر بریدنش
هرکس به یادگار گذارد سلالهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیباییهای عشق و معشوق میپردازد و بر اهمیت آن تأکید میکند. او به این نکته اشاره دارد که گاهی زندگی با ارزشهای ظاهری مثل پول و میانهروی در امور دنیوی چندان اهمیتی ندارد. او با استفاده از تصاویری مانند غزال، گل و بلبل به زیبایی و تنوع زندگی اشاره میکند و از حسی از حسرت و ناپایداری یاد میکند. شاعر دوست دارد احساسات عمیق خود را با واژهها بیان کند و در نهایت یادآوری میکند که هر فرد باید خاطرات و یادگاریهایی از عشق را با خود داشته باشد.
هوش مصنوعی: کسی که در چشمانش جذابیت و زیبایی خاصی وجود دارد، به راحتی میتواند بر ارزشهایی مانند ثروت و اشیاء گرانقیمت غلبه کند و آنها را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: ما از دنیای کهنه و جدید آگاهیم، اما عشق ما به معشوقی تازه و میقدیمی که سالها دارد، کافی است.
هوش مصنوعی: وقتی گل شکوفا شد، فروشندهی شراب در خانهاش مشغول کار بود و هر کسی که کتاب و رسالهای داشت، میتوانست به او مراجعه کند.
هوش مصنوعی: اجازه بده که یک تصمیم قاطع و جدی بگیرم و آن را فراموش کنم، زیرا این مشکل باعث میشود که احساس شکست کنم.
هوش مصنوعی: بلبل چگونه میتواند بیخبر از حال و هوای بهار باشد، وقتی که هر گل به او نوشیدنی خوشگلی هدیه میدهد؟
هوش مصنوعی: وقتی که بلبل بهار را به من نمیدهد، تنها حسرت و آه و نالهای از آن دارم.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر جمال تو همچون نگینی داغ و داغدار است، چنان که باغی از لالهها در آن گل کرده باشد.
هوش مصنوعی: در فضای زندگی، چیزی جز یک هاله نمیبینیم. این هاله نمایانگر محبت و زیبایی توست که در هر گوشه از آغوش من وجود دارد.
هوش مصنوعی: صائب، مانند انگور که غم برداشتنش از درخت را ندارد، هرکس خاطرهای از او به یادگار میگذارد و حتی نسلهای بعدی نیز از او باقی میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از جان وصل خویش فرستم نواله ای
بر لعل می فروش خودم کن حواله ای
زانگه که لعل دلکش تو می فروش شد
ما را بده ز لعل لب خود پیاله ای
تا خال دلفریب تو دیدم به چشم دل
[...]
ساقی به یاد دوست کرم کن پیالهای
درویش را ز سفره یغما نوالهای
برخیز زلف و رخ بنما و بچم که دل
خواهد بنفشهزار و گل و سرو و لالهای
محتاج درس و حکمت یونانیان چراست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.