هر که آمد به جهان دست به دامان زد و رفت
بر سر خشت عناصر دو سه جولان زد و رفت
سخت کاری است برون آمدن از عهده رسم
زین سبب بود که مجنون به بیابان زد و رفت
وقت آن خوش که درین راه نگردید گره
سینه چون آبله بر خار مغیلان زد و رفت
دلم از رفتن ایام جوانی داغ است
آه ازین برق که آتش به نیستان زد و رفت
هر که چون شبنم گل پاک شد از آلایش
غوطه در چشمه خورشید درخشان زد و رفت
دل من آب شد از غیرت اقبال حباب
که به یک چشم زدن غوطه به عمان زد و رفت
داغ ما چشم به الماس نگرداند سیاه
زخم ما تیغ تغافل به نمکدان زد و رفت
هر که از چشمه تیغ تو دمی آب کشید
خاک در دیده سرچشمه حیوان زد و رفت
بلبل ما به دل نازک گل رحم نکرد
آتش از شعله آواز به بستان زد و رفت
مژه بر هم نزد از خواب اجل دیده ما
این نمک را که به این زخم نمایان زد و رفت؟
از پریشانی ما یاد کجا خواهد کرد؟
دل که بر کوچه آن زلف پریشان زد و رفت
وقت آن راهروی خوش که ازین خارستان
دست چون برق جهانسوز به دامان زد و رفت
غم لشکر خور اگر پادشهی می خواهی
مور این زمزمه بر گوش سلیمان زد و رفت
هر نسیمی که برآورد سر از جیب عدم
بر دل سوخته ما دو سه دامان زد و رفت
جگر اهل سخن از نفس صائب سوخت
آه ازین شمع که آتش به شبستان زد و رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زندگی و گذر زمان اشاره میکند و بیانگر احساسات گوناگون انسانها در برابر فراز و نشیبهای زندگی است. شاعر از آمدن و رفتن مردم به جهان سخن میگوید و این موضوع را به نمادهایی چون مجنون، بلبل و کودکانی که از لحظات جوانی و عشقهای ناپایدار میرنجند، گره میزند. اشاره به درد و زخمهای درون، از دست دادن جوانی و حسرتهای ناشی از بیوفایی زمان از دیگر مضامین این شعر است. شاعر به زیبایی، فراوانی غم و اندوه را در زندگی انسانها تصویر میکند و نشان میدهد که همه چیز در نهایت به رفتن و از دست رفتن میانجامد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنیا آمد، در ابتدا به چیزی یا کسی چنگ زد و بعد از مدتی، چه بسا روی زمین چندین بار جنب و جوش کرد و در نهایت، از این دنیا رفت.
هوش مصنوعی: این کار دشواری است که از پس وظایف و رسوم برآمدن. به همین دلیل، مجنون به بیابان رفت و دور شد.
هوش مصنوعی: زمانی مناسب است که در این مسیر، درد و رنج از دل رخت بربندد و دل مانند آبله بر خار مغیلان آسیب نبیند و از آن رنج خالی شود.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر گذشتن جوانیام آکنده از حسرت است. آه، از این صاعقه که ناگهان نیستان را آتش زد و رفت.
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند شبنم، پاک و بیبدل باشد، از آلودگیها رها شده و در نور گرم خورشید غوطهور شده و به سوی نور میرود.
هوش مصنوعی: دل من از حسادت اقبال مثل حباب آب شد، چون به سرعت و به یک چشم به هم زدن، غوطهوری در عمان را تجربه کرد و رفت.
هوش مصنوعی: ناراحتی ما باعث نشد که کسی به ما توجه کند و زخمهای ما با بیتوجهی به مثابه تیغی به زخمهای نمکین دلالت کرد و از کنار ما رفت.
هوش مصنوعی: هر کسی که لحظهای از زیبایی و سحر چشمان تو بهرهمند شد، ناگهان غبار غم و اندوه بر چشمانش نشسته و از عشق تو دور شده است.
هوش مصنوعی: بلبل زیبا با صدای دلنوازش به گل نازک رحم نکرد و بهطرز عجیبی آتش عشق را در باغ افروخت و سپس آنجا را ترک کرد.
هوش مصنوعی: چشم ها را بر هم نگذارم از خواب مرگ، زیرا این زیبایی که به این زخم آشکار شده، نشان از رفتن او دارد.
هوش مصنوعی: از بیتابی و ناراحتی ما چه کسی یاد خواهد کرد؟ دلی که بر کوچههای آن زلف پریشان عشق بود و اکنون رفته است.
هوش مصنوعی: زمانی فرا میرسد که آن راهروی خوش، که مانند برقی سوزان از این خارزار عبور کرد، به سرعت از جلوی چشمها ناپدید میشود.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی پادشاه بزرگ غم و اندوه را بر دل بکوبی، باید مانند موری که در گوش سلیمان ناله کرد به میان بیایی و سکوت را بشکنی.
هوش مصنوعی: هر نسیمی که برخاست و از ناشناختهها به سوی دل مجروح ما آمد، چندین بار بر ما تأثیر گذاشت و سپس رفت.
هوش مصنوعی: دل اهل کلام از نفس پاک و شایسته سوخته شده است. افسوس از این شمعی که آتش را به خانه تاریک آورد و رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.