گنجور

 
صائب تبریزی

نگه دار از لب پیمانه آن لبهای میگون را

که با خون شسته است ای خونی شرم و حیا خون را؟

مشو غافل ز مکر دختر رز هوش اگر داری

که این مکار می گیرد رگ خواب فلاطون را

حریف زخم دندان ملامت نیست لبهایت

مکن نقل حریم میکشان آن نقل موزون را

نمی ارزد به حرف تلخ، عیش باده شیرین

پی یک قطره می بر لب منه صد کاسه خون را

حدیث توبه را با ساده لوحان در میان افکن

مکن در کار پی بر کردگان این نعل وارون را

خرام بی خودی دست طمع در آستین دارد

مده در مجلس می جلوه آن بالای موزون را

به عذر آن که نشنیدی نصیحت های صائب را

به شیرینی بگیر از دست او این کاسه خون را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode