زپیری حرص دنیا نفس طامع را دو بالا شد
گدا را کاسه در یوزه از کوری مثنی شد
نگردد تنگ از سنگ ملامت شهر و کو بر من
که از مشرب غبار خاطرم دامان صحرا شد
زهمچشمی بلایی نیست بدتر عشقبازان را
زلیخا کور شد تا دیده یعقوب بینا شد
نمی آید بهم چون طوق قمری حلقه چشمش
نظر بازی که محو قامت آن سرو بالا شد
نمی دانم چه گویم شکر آن غارتگر دلها
که از سودای او هر ذره خاکم سویدا شد
تعجب نیست گر دارم امید رحم از ان ظالم
نه آخر مومیایی هم زسنگ خاره پیدا شد؟
نگردد تیره بختی مهر لب حرف آفرینان را
سواد از سرمه روشن می کند چشمی که گویا شد
ندارد تاب دست انداز، صائب دامن عصمت
که بوی پیرهن آواره از دست زلیخا شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره حرص و طمع انسانها و عواقب آن است. شاعر اشاره میکند که حرص دنیا باعث بیداری نفس طمعکار شده و احساس گناه و عذاب ناشی از آن وجود دارد. او از بلای عشقبازان و عواقب آنها سخن میگوید و داستان زلیخا و یعقوب را به عنوان مثالی از نابینایی عشق مطرح میکند. همچنین، شاعر از امید به رحم و محبت حتی در میان بیرحمیها سخن میگوید و به ناتوانی انسان در برابر مشکلات و مصائب اشاره دارد. در نهایت، او بر این نکته تأکید میکند که عشق و زیبایی تنها در تصویرها و یادها باقی میماند و سختیها نمیتوانند نور امید را خاموش کنند.
هوش مصنوعی: از پیری و دنیاخواهی، نفس طمعکار به تنگنای بیشتری دچار شده و گدا، به خاطر نادانیاش، با کاسهای در گوشهای نشسته است.
هوش مصنوعی: نمیتوانم از انتقادات و سختیهای زندگی ناامید شوم، زیرا در دل من، یاد و خاطرهها به اندازهای پررنگ هستند که هیچ چیزی نمیتواند آنها را محو کند.
هوش مصنوعی: برخی از عشق بازان به دلیل حسادت و رقابت، دچار مشکلات و بدبختیهای عمیقتری میشوند. مانند زلیخا که به خاطر عشقش به یعقوب، چشمانش را از دست داد، اما در عوض، یعقوب توانست با دوری از زلیخا به بصیرتی عمیقتر دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: چشمهای او مانند طوقی زیباست که نمیتوانند به هم بیایند و تماشای آن قامت زیبای سرو مانند را برایم سخت کرده است.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه بگویم از این که به خاطر عشق او، تمام وجودم تغییر کرده و روح و جانم دچار تحول شده است.
هوش مصنوعی: طبیعی است که من به درستی از آن ظالم انتظار رحم و مروت نداشته باشم، چرا که حتی مومیایی که از سنگ سخت بیرون آمده، امیدی ندارد.
هوش مصنوعی: بخت بد نمیتواند مانع از درخشش زیبایی و کلام شیرین و دلنشین شود، چرا که چشمی که بیناست و واقعیات را میبیند، میتواند با نور و روشنی، دلها را جلا بخشد.
هوش مصنوعی: صائب، دامن پاکی و عصمتش تاب و تحمل دست اندازهای روزگار را ندارد، زیرا بوی پیراهن آواره زلیخا به مشامش میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فروزان چهره چون شمع آمدی، دلها تسلّی شد
شب روشن سوادان از خطت صبح تجلّی شد
شنیدی شکوهام، از شرم طاقت آب گردیدم
به حرفم گوش دادی، بر زبانم لفظ، معنی شد
به سویم گرم دیدی، شبنم آسا از میان رفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.