گنجور

 
صائب تبریزی

لاله داغ است ازان عارض گلفام هنوز

سرو را قامت او می دهد اندام هنوز

گرچه از مستی چشمش دو جهان است خراب

نرسیده است لب او به لب جام هنوز

در حریم دهنش دست و گریبان همند

بر سر تنگی جا، بوسه و دشنام هنوز

مو برآورد زبان قلمش از خط سبز

می کند ننگ ز نام من بدنام هنوز

خار در پیرهن یوسف مصر اندازد

بوی پیراهن آن سرو گل اندام هنوز

باش تا صبح رعونت ز نهالش بدمد

نکشیده است قد آن فتنه ایام هنوز

آهوی چشم غزالان زرمیدن استاد

دل وحشت زده با من نشود رام هنوز

بر لب جام زدی بوسه و یک عمر گذشت

لب خود می مکد از ذوق لب جام هنوز

دعوی پختگی اینجا ثمر خامیهاست

عود مادر جگر شعله بود خام هنوز

تو که از پختگی عشق نداری خبری

فکر صائب به مذاق تو بود خام هنوز

 
 
 
ابوالحسن فراهانی

جان سپردیم و اسیریم درین دام هنوز

سر نهادیم و ندانیم سرانجام هنوز

نیم سوزی سبب دود بود هیزم را

هر که در عشق کشد آه بود خام هنوز

جان نثار قدمش کردم و ایامی رفت

[...]

سعیدا

نچشیده است شراب مزهٔ کام هنوز

نرسیده است لب او به لب جام هنوز

چشم احسان نتوان داشت از آن بدخویی

که نداند گل چشم از گل بادام هنوز

با وجودی که نیاسوده دمی از گردش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه