گنجور

 
صائب تبریزی

مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست

که زندگانی ده روزه زندگانی نیست

همان ز نامه و پیغام شاد می گردند

اگر چه دوستی اهل دل زبانی نیست

به چشم هر که سیه شد جهان ز رنج خمار

شراب تلخ کم از آب زندگانی نیست

ز شرم موی سفیدست هوشیاری من

وگرنه نشأه مستی کم از جوانی نیست

جدا بود شکر و شیر همچو روغن و آب

درین زمانه که آثار مهربانی نیست

ز صبح صادق پیری چه فیض خواهم برد؟

مرا که بهره به جز غفلت از جوانی نیست

به پای تن دل عاشق نمی کند جولان

نسیم مصر مقید به کاروانی نیست

برون میار سر از زیر بال خود صائب

که تنگنای فلک جای پرفشانی نیست

 
 
 
غزل شمارهٔ ۴۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کمال‌الدین اسماعیل

مرا که هیچ نصیبی ز شادمانی نیست

بسی تفاوتم از مرگ و زندگانی نیست

بروزگار جوانی اگر ترا رنگیست

مرا بجز سیبی رنگی از جوانی نیست

ز من فلک عوض عشوه عمر می خواهد

[...]

سعدی

خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست

پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست

درخت قد صنوبر خرام انسان را

مدام رونق نوباوهٔ جوانی نیست

گلیست خرم و خندان و تازه و خوشبوی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
جهان ملک خاتون

اگرچه یار مرا هیچ مهربانی نیست

ورا چو من به جهان هیچ بنده جانی نیست

فدای جان عزیزش هزار جان و جهان

مرا مودّت و عشق رخش نهانی نیست

یقین که در دل تو نیست مهربانی نیز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
حسین خوارزمی

بقای عمر در این خاکدان فانی نیست

جهان پر از غم و امید شادمانی نیست

گل مراد از این آب و گل چه میجوئی

که در ریاض جهان بوی کامرانی نیست

برای صحبت یاران مهربان کریم

[...]

اهلی شیرازی

کدام زخم که بر من ز دلستانی نیست

کدام خاک کش از خون ما نشانی نیست

بخوشدلی نه که خاموشم از تو چون صورت

هزار غم ز تو دارم مرا زبانی نیست

مراست جانی و خواهم به پات افشاندن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه