بی سخن غنچه لبان مست مدامم کردند
باده از شیشه سربسته به جامم کردند
استخوان در تن من پنجه مرجان گردید
زان میی کز لب لعل تو به جامم کردند
در طلب رفت چو قمری همه عمر مرا
تا سرافراز به یک حلقه دامم کردند
کوه را لنگر من داشت سبک چون پر کاه
لاله رویان جهان کبک خرامم کردند
سالها سختی ایام کشیدم چو عقیق
تا عزیزان چو نگین صاحب نامم کردند
شدم از لاغری انگشت نما چون مه نو
تا درین دایره چون بدر تمامم کردند
لله الحمد که از خوان جهان روزی من
رغبتی بود که مردم به کلامم کردند
صائب از بی دهنی بود که شیرین دهنان
قانع از بوسه شیرین به پیامم کردند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.