غم از دل می زداید چون صباح عید رخسارت
نماز عید واجب می کند بر خلق دیدارت
تو با آن قامت رعنا به هر گلشن که بخرامی
خیابان می کشد چون سرو قد از شوق رفتارت
ز شیرینی سرشک شمع نقل انجمن گردد
به هر محفل که آید در سخن لعل شکربارت
سرافرازی ترا چون شاخ گل می زیبد از خوبان
که گل سامان بال وپر دهد از شوق دستارت
نگردد در تماشای تو چون نظارگی حیران؟
که می دارد عرق را از چکیدن باز رخسارت
سخن خونها خورد تا زان لب نازک برون آید
ز خون خلق سیراب است از بس لعل خونخوارت
چه گل چیند ز رخسار تو چشم اشکبار من؟
که می داند عرق را شبنم بیگانه گلزارت
شود رطل گران نظارگی را نقش پای تو
ز بس مستانه چون موج شراب افتاده رفتارت
غبار آلوده گرد کسادی می رود بیرون
اگر یوسف به آن سامان حسن آید به بازارت
چو مژگان سینه ام چاک است از رشک نگاه تو
که در هر گردشی گردد به گرد چشم بیمارت
کباب تر به اخگر آنچنان هرگز نمی چسبد
که می چسبد ز خونگرمی به دلها لعل خونخوارت
مگر زلفت عنانداری کند دلهای وحشی را
که از شوخی نپردازد به عاشق چشم عیارت
ترا می زیبد از زنجیر مویان بنده پروردن
که بر آزادمردان نازها دارد گرفتارت
ز گلزار تو مرغ جان صائب چون هوا گیرد؟
که دامنگیر گردد بوی گل را خار دیوارت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت معشوق است که تأثیر عمیقی بر دل عاشق میگذارد. شاعر با توصیف چهرهای دلانگیز و زیبا، از احساس شادی و شگفتی ناشی از دیدار معشوق سخن میگوید. او به تأثیر این زیبایی بر سایرین اشاره میکند و میگوید که دیدن معشوق، مانند عید، شادی و شگفتی را به ارمغان میآورد. همچنین، الهامبخشی آن به شکوفه و گلها، و همچنین درد و غم عاشق را به روزهای خوشبختی مرتبط میکند. در نهایت، شاعر با زبانی عاشقانه و کنایهآمیز به حسرت و دلتنگیهای ناشی از دوری و آرزوهایش از معشوق میپردازد.
هوش مصنوعی: غم را از دل میزداید، مانند صبح عید که با آمدن زیباییات، مردم را به دیدن تو مجبور میکند.
هوش مصنوعی: تو با قامت خوشفرمش در هر باغی که حضور پیدا کنی، به زیبایی و شکوه تو پیراهنی میپوشد و به خاطر شوق و حرکاتت مانند سرو سر میکشد.
هوش مصنوعی: شیرینی اشک شمع باعث میشود که در هر جمعی، گفتگوها به زیبایی و لطافت بپردازند و از لبهای خوش رنگ و شیرینش بگویند.
هوش مصنوعی: تو شایستهی سرافرازی هستی، مانند شاخسار گل که از زیبایی خوبان به شکوفه مینشیند. عشق به تو به گونهای است که همچون گل، بال و پر مییابد و تو را در آغوش میکشد.
هوش مصنوعی: آیا کسی که تو را تماشا میکند، نمیتواند به خاطر زیبایی و جذابیتت حیرت زده شود؟ چرا که لبخند تو مانند قطرهای عرق، از چهرهات میچکد و این زیبایی را بیشتر میکند.
هوش مصنوعی: سخن همچون خونها ریخته میشود تا از آن لب نازک، کلامی بیان شود. این لب که از خون مردم سیراب است، به خاطر زیباییاش همچون لعل میدرخشد.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از چهرهات گلی بچینم در حالی که چشمانم پر از اشک است؟ چه کسی میداند که شبنم بیگانه بر باغ گلهای تو چه تأثیری دارد؟
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت تو، سنگین و پرارزش شدهام. رد پای تو به قدری شگفتانگیز و دلربا است که مانند امواج شراب در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: اگر یوسف زیبایی به بازار تو بیاید، غبار ناامیدی و کسادی از آنجا خارج میشود.
هوش مصنوعی: چشمهای تو به قدری زیبا و نافذ هستند که دلم را میسوزاند و دچار حسادت میشوم. هر بار که به چشمان تو نگاه میکنم، این حس قویتر میشود و دل من بیشتر میتُند.
هوش مصنوعی: کباب تازهای که بر روی آتش قرار میگیرد، هرگز به گرمی و شوقی که از عشق و احساس در دلها وجود دارد، نمیچسبد. در اینجا، اشاره به عشق و علاقه عمیق دارد که به مراتب بیشتر از یک نسیم یا یک غذای لذیذ تاثیرگذار است.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که زلفهای تو باعث سرکشی دلهای آزاده شود، به طوری که از شوخی با عاشق چشمان تو دست برندارند؟
هوش مصنوعی: تو را زیبنده است که از زنجیر موهایت کسانی را پرورش دهی که بر آزادمردان تسلط دارند و آنها را در بند خود نگه میدارند.
هوش مصنوعی: در گلزاری که تو هستی، چگونه میتواند پرنده جان من، خود را در آغوش تو فرود آورد؟ وقتی که دیوار تو بوی گل را در چنگ خود دارد و با خارهایش آن را محصور کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟
دلم را شربتی سازی ز لعل چاشنی دارت؟
دل از دستم برون بردی که با ما سر در آری تو
بما سر در نیاوردی و سرها رفت در کارت
گمان بردم که: میجوید دلت وصل مرا، لیکن
[...]
بحمدالله که بازم دیده روشن شد به دیدارت
گرفتم قوت جان از حقه لعل شکربارت
غبارآلوده می آیی و چرخ این آرزو دارد
کز آب چشمه خورشید شوید گرد رخسارت
کلاه دلبری کج نه سمند ناز جولان ده
[...]
زهی از تاب می گل گل شگفته باغ رخسارت
ز هر گلخار خاری در دل عشاق بیمارت
بدان رخسار و قامت گر نمایی جلوه در گلشن
قیامت افتد از قامت ز رعنایی رفتارت
به دام زلف هر سو دانه خالت عجب نبود
[...]
هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت
کنون ماه تمامی ناتمامی آن چنان یارت
به آب دیده پروردم نهالت را چه دانستم
که بر هربی بصر بارد ثرم نخل ثمر بارت
هنوزت بوی شیر از غنچهٔ سیراب میآید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.