ناز بیماری ازان چشم گرانخواب گرفت
جوهر تیغ ازان موی میان تاب گرفت
طاق ابروی تو شد زرد ز دود دل من
آتش از سینه قندیل به محراب گرفت
می کند شیشه می جلوه فانوس امشب
آتش از لعل که یارب به می ناب گرفت؟
خنده صبح قیامت نکند بیدارش
هر که را حیرت روی تو رگ خواب گرفت
نیست در خانه خرابی کسی از ما در پیش
گرد ویرانی ما راه به سیلاب گرفت
ره به اسرار نهان از دل روشن بردیم
دزد خود را دل ما در شب مهتاب گرفت
کعبه و بتکده را سنگ نشان می گیرد
هر که را شوق عنان دل بیتاب گرفت
شد ولی نعمت ارباب تجرد صائب
هر که در راه طلب ترک خور و خواب گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت
خال مشکین تو از بنده چرا در خط شد
مگر از دود دلم روی تو سودا بگرفت
دوش چون مشعله شوق تو بگرفت وجود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.