من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا
کوزه شهد شود حنظل افلاک آنجا
در خرابات چه حاجت به مناجات من است
دست برداشته دایم به دعا تاک آنجا
در محبت لب خشک و مژه تر باب است
هیزم تر نفروشند ز مسواک آنجا
باد در دست برون می روم از صحرایی
که بود برق، شکار خس و خاشاک آنجا
در بهشتی غم او در جگرم خار شکست
که نیابند به درمان دل غمناک آنجا
نفسم تنگ شد از باغ خوشا کنج قفس
که در فیض گشوده است ز هر چاک آنجا
سفری با نفس سوخته دارم در پیش
که حساب نفس صبح شود پاک آنجا
صائب از کوی خرابات به جایی نرود
دختری خواسته از سلسله تاک آنجا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف احساسات و تجارب خود میپردازد. او میگوید که در جایی که عشق و شوق وجود دارد، نیازی به دعا و مناجات نیست. در خرابات عشق، محبت با لبهای خشک و مژههای تر تعریف میشود و فضا نشاندهنده رنج و دردهای عاطفی است. شاعر از دشواری زندگی و دردی که بهشت نیز نمیتواند التیامبخش باشد، سخن میگوید. او در نهایت از سفر به سوی حقیقتی با نفس سوخته و دل غمگین خبر میدهد و خورشید را نماد پاکی و روشنایی میداند. در پایان، اشارهای به جدایی و خواستههایی دارد که از دنیای عشق و زیبایی ناشی میشود.
هوش مصنوعی: در یک سرزمین شیرین و خوشمزه که جایی برای زندگی مسرتبخش است، وجود دارد، اما در عوض، گاهی اوقات ناکامی و تلخیهایی همچون حنظل (میوهای تلخ) نیز وجود دارد که با آن شیرینیها همراه است.
هوش مصنوعی: در میخانه، نیازی به عبادت من نیست؛ من همواره به دعا اهمیت میدهم و به آن مشغول هستم.
هوش مصنوعی: در عشق، وقتی لبها خشک و مژهها تر است، این نشان میدهد که عشق عمیق و واقعی است. در چنین حالتی، هیزم تر یا هر چیزی که نیاز به تازه شدن دارد، ارزش کمتری پیدا میکند. در واقع، در آنجا که احساسات عمیق و صادقانه حاکم است، چیزهای ظاهری و سطحی اهمیتی ندارند.
هوش مصنوعی: من از دشت پر از نور و برق میگذرم، در حالی که باد در دستانم میوزد و در جستجوی شکار خس و خاشاک هستم.
هوش مصنوعی: در بهشت هم غم او در دلم مانند خاری میماند که هیچ درمانی برای دل غمگینم آنجا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: نفس من از زیباییهای باغ به تنگ آمده است، خوشا به حال آن کسی که در قفس نشسته و از هر شکاف آن، فیض و نعمت میبیند.
هوش مصنوعی: من سفری در پیش دارم که در آن، باید با دل شکستهام رو به رو شوم و در پایان این سفر، روح و جانم در صبحگاهی تازه و پاک خواهد شد.
هوش مصنوعی: صائب به جایی نمیرود جز محلهٔ خراباتی، جایی که دختری از او خواسته که از درختان تاک آنجا بگذرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هر کجا جلوه کند آن بت چالاک آنجا
خواهم از شوق کنم جامه جان چاک آنجا
مبریدم ز سر راهش اگر میرم زار
بگذارید خدا را که شوم خاک آنجا
مزن آتش به من ای آه در آن کوی مباد
[...]
بر در دوست که قدر گهر پاک آنجا
خاک باشد چه بود قیمت این خاک آنجا
بر سر کوی غم او چه جگرها چاک است
شرمم اید که برم پیرهن چاک آنجا
ای دل آسیمه سر از کوی بلا می آئی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.